اجتهاد، استنباط و دریافت روشمندانه احکام الهی است که علاوه بر استفاده از قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت، عقل را نیز به عنوان یکی از منابع دینی، معتبر میشمارد. اعتبار عنصر عقل و نقش زمان و مکان در اجتهاد، اساساً اجازه نمیدهد که نهاد روحانیت و حوزههای علمیه در دامن تحجّر فرو غلتد و به دام جمود گرفتار آید.
به نظر ما آن چه در برابر تجدد است، سنت نیست،
بلکه تحجر است. البته با این توضیح و تبصره که برخی از آموزههای
تجدد هم متحجرانه و متعصبانه است!
سنت به معنی جامع و اصیل آن، تحجر را بر نمیتابد، ولی در جامعه ما و
سایر جوامع اسلامی، به دلیل تاثیر گذاری فرهنگ مسلمانان و آداب و
عادات آنان در رفتار و قواعد زندگی و آمیزش آن با سنتها و قواعد
دینی، متاسفانه تحجر، دامن سنت را گرفت و به علت عدم نقد و پالایش،
به تدریج در برخی عرصهها – بلکه در بسیاری از عرصهها- مسلمانان را
از سنت به تحجر سوق داد.
انقلاب اسلامی، ضدتحجر و انحراف، نه ضدتجدد و سنت
شالودهشکنی انقلاب اسلامی که با پشتوانه بینش الهی و توحیدی امام
خمینی(ره) و عزم راسخ، تدبیر قاطع و رهبری ایشان تحقق یافت، درحقیقت
به آزادسازی دو نیروی عظیم در جامعه ما و سپس در سطح جهان اسلام
انجامید. یکی نیروی عظیم و انرژی نهفته در اسلام و دیگری نیروی
عظیم مردم. امام خمینی(ره) با مقابلهی مدبرانه و ریشهای با
پارادایمهای متحجرانهی حاکم بر جامعه، اولا، توانمندی و تحول زایی
اسلام ناب محمدی (ص) را به فعلیت رساند و با بیان حقایق دین و
تاکید بر رویکردهای اجتماعی – سیاسی اسلام و بدون فروکاهی ابعاد
عبادی و معنوی آن و با لحاظ انسجام ساختاری و ارتباط عمیق و
ارگانیک جنبهها و عرصههای مادی و معنوی اسلام، به باز خوانی اسلام
اصیل و دعوت به سنت و سیره نبوی و علوی پرداخت و انرژی عظیم
اسلام را آزاد ساخت. ثانیا، اقشار و اصناف گوناگون را با احیای روحیه
دینی و انگیزهی عمیق الهی در آنان و علیرغم فضای مسموم فرهنگی و
فکری حاکم بر دستگاههای رسمی، آموزشی و فرهنگی، به صحنهی تاثیر
گذاری در عرصهی سرنوشت اجتماعی کشانید و با آزاد سازی این نیروی
عظیم، مردمیترین انقلاب تاریخ معاصر را خلق کرد.
همین دو نیروی بزرگ، با پیوند منسجم و در هم تنیدهای که با رهبری
الهی امام (ره) برقرار میکرد، به عنوان سه عامل برجسته و اساسی
شکلگیری انقلاب اسلامی شناخته شد۲۶ و تحولی را ایجاد کرد که پس از
گذشت ربع قرن از سرآغاز پیروزی آن، نه تنها پویایی خود را حفظ کرده،
که نقش آفرینی آن در عرصهی جهانی و به چالش کشیدن نظام استبداد
بینالمللی، برجستهتر و جدیتر شده است.
البته این، نتیجهی جریان فرهنگیای بود که عمدتا از دهه ۱۳۲۰ با
تلاش عدهای از عالمان و متفکران متعهد حوزه و دانشگاه آغاز شده و
بستر مناسبی را برای اقدامات امام(ره) فراهم کرده بود.۲۷
این شالوده شکنی در برخی عرصهها، بطور کامل تحقق یافت، ولی در
برخی از عرصهها که ریشههای تحجر در آن عمیقتر بود و به راحتی و در
کوتاه مدت، نمیتوانست زدوده شود، با ضربه کاری امام (ره)، شکاف
عمیقی برداشت که با استمرار، تعمیق و گسترش اندیشهی ناب انقلاب
اسلامی میتواند به توفیق کامل نزدیک شود.این تحجرزدایی و شالوده
شکنی، در حقیقت، احیأ سنت و بازگشت به شاخصها و ارزشهایی بود که در
بوتهی فراموشی یا در چنبرهی تحریف و انحراف گرفتار شده بود و
انقلاب اسلامی، تحقق همان را هدف آرمانی خود قرار داد. «سنت گرایی
جدید ایرانی که در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی توسط رهبر انقلاب و
شخصیتهای دیگری چون استاد مرتضی مطهری و دکترعلیشریعتی تبلیغ
میشد، در جامعهی ایران و بالاخص در بین طلاب جوان و طبقه متوسط،
ریشه دواند.»۲۸
همانگونه که پیشتر اشاره شد، غالبا سنت و تجدد در برابر هم نهاده و
متعارض تلقی میشوند، حال آن که به نظر میرسد با توجه به معنی
صحیح و ریشه دار سنت در دین و فرهنگ خودمان، این تقابل باید به نقد
نهاده شود و لااقل ما نباید آن را به عنوان یک اصل مسلم و غیر
قابل تردید، مورد پذیرش قرار دهیم. سنت به معنای مشهور آن – یعنی هر
چیزی که متعلق به گذشته است – تلویحا با ارتجاع، کهنه گرایی، تحجر،
جمود و ایستایی، مترادف تلقی میشود، حال آنکه به نظر ما تحجر و
جمود، تقابلی آشکار با سنت به معنی اصیل آن دارد. سنت، ناظر به
اصول، روشها و قواعد ثابت و غیر متغیر نظام هستی است که در تکوین و
تشریع نهاده شده و در درون خود با مکانیزم «اجتهاد» قابلیت هماهنگی و
پاسخگویی به نیازهای متحول انسان را در عرصههای اجتماعی و فردی
دارا میباشد. اگر سنت بهطور جامع لحاظ شود، با برخی جنبههای تجدد
نه تنها تعارضی پیدا نمیکند، که متلازم با آن نیز خواهد بود. اگر
خردورزی و استدلالگرایی یکی از ویژگیهای تجدد تلقی میشود، این
خردورزی لازمهی سنت دینی ما و از اصول لایتغیر رشد و پیشرفت فرد و
جامعه تلقی میشود. اگر فناوری و علوم عملی از ویژگیهای تجدد است،
این ویژگی از نتایج حتمی التزام به سنتهای الهی و دینی ما است؛
حتی انسان گرایی – به معنی صحیح و واقع بینانه آن – نه تنها
تعارضی با سنت ندارد، که کاملا هماهنگ و لازمه آن است، همانگونه که
مردم سالاری و دمکراسی به عنوان یک روش برای ادارهی حکومت، در
سنت اسلامی ما ریشه داشته و هیچ تعارضی با آن ندارد.۲۹
مگر نه این که شکوفایی و رشد فلسفه و دانش تجربی در قرون اولیهی
تمدن اسلامی، مبتنی بر نگرش دینی و متکی به سنتها و ارزشها و
باورهایی بود که اسلام ارایه کرده بود؟ مگر نه این که برترین
جلوههای انسانگرایی و کرامت وحرمت انسان را در سنت و سیرهی نبوی
و علوی میتوان سراغ گرفت؟ مگر نه اینکه «آن روز که در غرب، هیچ
خبری نبود و ساکنانش در توحش به سر میبردند و امریکا سرزمین سرخ
پوستان نیمه وحشی بود و دو مملکت پهناور ایران و روم، محکوم استبداد،
اشرافیت، تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثری از حکومت مردم و
قانون در آنها نبود، خدای تبارک وتعالی به وسیلهی رسول اکرم (ص)
قوانینی فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت میآید؟»۳۰
بله، برخی از ویژگیهای تجدد با سنت، قابل جمع نیست و هیچ راهی
برای هماهنگی و همنوایی بین آنها نمیتوان پیدا کرد، طرفداری از
رفتار سرمایه داری و حاکمیت سرمایه، سکولار زندگی کردن و دین پیرایی
از زندگی اجتماعی، قربانی کردن مصالح جامعه به پای منافع فرد در
قالب فردگرایی افراطی، سکولار بودن و غیر اخلاقی بودن قدرت و حاکمیت
و۳۱…، از ویژگیهایی است که سنت دینی ما آن را با تکیه بر استدلال
و منطق، نقد و رد میکند و هرگز به این دلیل که این ویژگیها،
ویژگیهای تجدد است، زیر بار آن نمیرود، چراکه سنت دینی و اسلامی
ما، با هرگونه جمود و تحجری تعارض دارد، و پذیرفتن همهی ویژگیهای
تجدد، بدون قید و شرط و عاری از تامل و استدلال، خود نوعی تحجر و جمود
است.
بنابراین، سنت بدین معنی، نه تنها هیچ تلازمی با تحجر ندارد، که ضد
تحجر و جمود است. همانگونه که اشاره شد اجتهاد، عنصری از همین سنت
است و سنت اجتهاد اگر به درستی عمل شود، ضمن حفظ اصول و مبانی و
چارچوبهای اصیل، هرگز اجازه نمیدهد که تحجر و جمود بر جامعهی دینی
عارض شود.
خلط معنی تحجر و سنت و یکی دانستن آن، البته محصول مشترک رفتارها و
تفکرات متحجرانهی مسلمانان و مغالطهی دوران تجدد است که به
خصوص برای خلع سلاح جوامع دینی و اصیل، در ذهن بسیاری از نخبگان و
متفکران این جوامع القأ شد تا جرات دفاع از سنت گرفته شود و
زمینهی تسلیم شدن بی قید و شرط و بدون تامل و استدلال در برابر
تجدد – آنهم به عنوان یک امر بسیط و غیر قابل تبعیض و تفکیک –
فراهم گردد.
به نظر ما آن چه در برابر تجدد است، سنت نیست، بلکه تحجر است. البته
با این توضیح و تبصره که برخی از آموزههای تجدد هم متحجرانه و
متعصبانه است!
سنت به معنی جامع و اصیل آن، تحجر را بر نمیتابد، ولی در جامعه ما و
سایر جوامع اسلامی، به دلیل تاثیر گذاری فرهنگ مسلمانان و آداب و
عادات آنان در رفتار و قواعد زندگی و آمیزش آن با سنتها و قواعد
دینی، متاسفانه تحجر، دامن سنت را گرفت و به علت عدم نقد و پالایش،
به تدریج در برخی عرصهها – بلکه در بسیاری از عرصهها- مسلمانان را
از سنت به تحجر سوق داد.
بر خلاف تصور رایجی که تحجر و سنت را مترادف با هم و آن را در
تعارض با تجدد ارزیابی میکند، به نظر ما سنت و تحجر با هم تعارض
دارند، ولی تجدد، هم آموزههای هماهنگ با سنت دارد و هم آموزه هایی
که رنگ تعصب و تحجر به خود گرفته است.
انقلاب اسلامی، که حقیقتا یک انقلاب معنوی و سنتی بود، در هر دو
جبهه به شالوده شکنی و مبارزه پرداخت. از سویی انگارههای
متحجرانهی عارض بر سنت را به چالش کشید و از سوی دیگر انگارههای
متحجرانهی تجدد را که به عنوان اصول تردیدناپذیر دنیای جدید، به
ذهن نخبگان جوامع اسلامی القأ شده بود.
بنابراین جبههی اصلی شالوده شکنی انقلاب اسلامی، انحراف و تحجر
بود، نه سنت و نه تجدد. این گمان که انقلاب اسلامی، همهی
ویژگیهای تجدد را نفی و طرد میکند، گمان صحیحی نیست. امام خمینی(ره)
بارها بر این حقیقت تاکید کرده است که: «ما با سینما مخالف نیستیم،
ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم.
ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای
عقب نگهداشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ما [است] ما
با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟…
مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت – خصوصا در ایران –
… ما را به توحش کشانده است…»۳۲
بیان دقیق استادشهیدمرتضیمطهری، گویای این حقیقت است که اندیشه
پردازان انقلاب هیچگاه تجدد را عرصهی شالوده شکنی انقلاب
نمیدیدند، بلکه «تجدد گرایی افراطی» به معنی افراط در نوگرایی و
توجه به سلیقهی روز را به عنوان آفت بزرگ انقلاب تلقی میکردند.۳۳
کسانی چون مرحوم دکترشریعتی هم هیچگاه از تقابل با سنت سخن
نگفته، بلکه بحث بازشناسی و تصفیه منابع فرهنگی و بازگشت به قرآن و
سنت را همواره مطرح میکردهاند و هم او از تجدد گرایی مقلدانه و
متعصبانه پرهیز میداده است. در جای دیگری استاد مطهری (ره) خطر تحجر و
انحراف را به تعبیر دیگری بیان میکند. ایشان از جمود و جهالت نام
میبرد و این دو را به عنوان افراط و تفریط مورد نقد قرار داده
میگوید: «خطر جمود از خطر جهالت کمتر نیست.»۳۴
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز «سنت» را به همین معنی ریشه
دار و اصیل مورد نظر ما بکار برده و «اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط
بر اساس کتاب و سنت معصومان سلام الله علیهم اجمعین» را به عنوان
یکی از راههای تحقق آرمانهای انقلاب، مورد تاکید قرار داده است.۳۵
رهبر فرزانه انقلاب در بیان اصولی که امام (ره) بر آن اصرار
میورزید، «شکستن حصار تحجر والتقاط در فهم و عمل اسلامی و التزام
به اسلام ناب» را مطرح میکنند و میگویند: «از نظر امام (ره) در بیان
و عمل ایشان، هم تحجر مردود بود و هم التقاط، که به معنی رها کردن
قیود صحیح برای فهم دین و اسلام است.»۳۶
همچنین ایشان در اصرار و تاکید بر ضرورت استمرار اصلاحات حقیقی در
جامعه، از تحجر و انحراف به عنوان دو نگرش و تفکر ضد اصلاحی نام
میبرند.
وضعیت کنونی انقلاب در مواجهه با تحجر
این که گمان کنیم انقلاب اسلامی در رویارویی با همهی ریشهها،
انگارهها و نمودهای تحجر، توانسته است به توفیق کامل برسد، گمان
صحیحی نیست. اگر چه در برخی عرصهها، شالودهی انگارههای متحجرانهی
کهنه و نو را شکسته و در برخی دیگر، ضربهها و شکافهای اساسی بر آن
وارد کرده، ولی: اولا، امکان باز تولید و سر بر آوردن دوبارهی
انگارههای متحجرانهی کهنه بعید نیست ثانیا، احتمال تولید
انگارههای متحجرانهی نوین و جدید نیز منتفی نمیباشد.
باز خوانی و مروری دوباره بر راه دشواری که انقلاب اسلامی و
پیشاپیش آن امام خمینی(ره) برای شالوده شکنی انگارهها و ساختارهای
متحجرانه پیمود، و توجه به ابعاد و ریشههای این انگارهها از سویی، و
تلاشهای سیاسی و فرهنگی گسترده و سازمان یافته تحجر مدرن برای
تثبیت اصول خود و پیشگیری از اضمحلال و سقوط آن از سوی دیگر، این
احتمال را که هم انگارههای کهنهی تحجر از قبیل جدایی دین و
سیاست، عدم کارآمدی اجتماعی – سیاسی دین، و…، با تبیینهای جدید برای
نسلهای آینده، مقبولیت یابد و هم انگارههای نوین و قالبها و
نمادهای جدید تحجر، تولید و ارایه شود، کاملا تایید میکند و ضرورت
تلاش مستمر و عمیق فکری، فرهنگی و تربیتی را برای احیأ، توسعه و
تبیین سنتهای خالص، اصیل و تغییرناپذیر متناسب با نیازهای جدید و
تعیین جنبههای قابل قبول تجدد، آشکار و قطعی میسازد. همچنین
تلاشهای امام خمینی(ره) و سایر اندیشهورزان و نظریه پردازان انقلاب
اسلامی در جهت بازشناسی و بازیابی لایهها و نمادهای تحجر، جمود و
انحراف و مقابله با آن باید استمرار یافته از نسلی به نسل دیگر
منتقل شود.۳۷
آنچه اکنون در عرصهی مقابله با تحجر و انگارههای جدید و شایع آن
به ویژه در بین نخبگان، باید مورد توجه قرار گیرد، عبارت است از:
- جمود در تکثرگرایی و اندیشههای هرمنوتیکی با رویکرد خاصی که
نتیجهی آن تردید در مبانی عمیق فکری و دینی انقلاب اسلامی است و
«حق» بودن یا «امکان درک صحیح و معنی مورد نظر متون دینی» را به
چالش کشیده، فضای فرهنگی جامعه را دچار شبهه، تردید و تزلزل میسازد.
تکرار القایی و تبلیغی – نه علمی و تحقیقی – اندیشههای هرمنوتیکی و
اصرار بر اثبات ضرورت و تحقق تکثرگرایی فلسفی و دینی و طرح
پرسشهای تردید برانگیز در حقانیت اندیشهها و ارزشهای اسلام ناب
محمدی (ص) و ایجاد شبهه در مرجعیت فکری منابع دینی و امکان فهم و
درک صحیح آن، ناشی از تعصب و جمودی است که باور مطلق و پذیرش
بیقید و شرط برخی نخبگان در باب اندیشههای غربی، در فضای فکری
آنان ایجاد کرده است. گویا آنچه نظریه پردازان غربی گفتهاند، وحی
مُنزَل است و نمیتوان آن را نقد یا رد کرد. حتی با صراحت میگویند
که: «مگر میتوان در زمانی که نظریههای هرمنوتیکی مطرح است، سخن از
فهم صحیح به میان آورد.»!!آیا زمانی که اندیشههای مارکسیسم رواج
داشت، نباید سخن از دین و معنویت و آزادی و… به میان میآوردیم؟!
جمود بر نظریات غربیان و تعصب روی آن، حقیقتا تحجر زمان ما است که انقلاب اسلامی به شالوده شکنی آن باید بپردازد.
- جمود بر جهانی شدن و این تلقی که «کار جهانی شدن پایان یافته
است و ما تنها به این باید بیاندیشیم که چگونه با این جریان
هماهنگ و همراه باشیم!»
- انفعال در برابر نظم نوین و تحمیلی بینالمللی و قبول سلطهی
سیاسی امریکا بر جهان و تعصب بر این امر که نمیتوان در برابر زیاده
خواهیهای امریکا، مقاومت کرد و تلاش برای ترویج و القأ این
انگارهی متحجرانه.
فراموش نکنیم که در اوج حاکمیت و انحصار سلطه دو ابر قدرت شرق و
غرب، امام خمینی(ره) با شعار «نه شرقی – نه غربی» انقلاب اسلامی را
به پیروزی رساند و بطلان این انگارهی مطلق انگارانه را به ثبوت و
ظهور رساند، ولی امروز شاهد باز تولید آن هستیم.
- تحجر در فضای فکری حوزههای علمیه، که امام خمینی(ره) در یکی از
آخرین پیامهای دردمندانه و هشدار دهندهی خود، آن را مطرح کردند۳۸ و
در وصیتنامه بلند و عمیق و ماندگارشان نیز یادآور شدند. حوزههای
علمیه مراکز فکری، فرهنگی، پژوهشی، تربیتی و اعتقادی است که رسالت
اصلی آنها، حفظ و حراست مستمر از اندیشه، سیره و سنت اصیل و جاودان
نبوی و علوی است که در زمانهای متوالی و برای نسلهای پیاپی،
عهدهدار بازخوانی و بازتولید فکر دینی و ترویج ارزشهای الهی
میباشند. اگر این مراکز نتوانند با اجتهاد پویا و سنتی و در چارچوب
منابع اصیل دینی و البته با توجه به شرایط زمان، پاسخگوی مسایل و
نیازهای عصر باشند، قطعا جایگاه دین در جامعه دچار آسیب خواهد شد و
دشمنان و رقبای فکری اسلام، خلاها را پر خواهند کرد. مجاهدت و تلاش
امام خمینی(ره) و دیگر برجستگان روشناندیش و دردشناس حوزه توانست
زمینههای حاکمیت «دین» را بر عرصههای مختلف فراهم سازد، و اگر از
این زمینهها به خوبی بهرهبرداری نشود، حتی اگر عنوان «جمهوری
اسلامی» هم برقرار بماند، ولی به تدریج تنها پوستهای از حاکمیت دین
باقی خواهد ماند. بنابراین مبرا بودن این مراکز از تحجر و انحراف،
اهمیت اساسی خود را مینمایاند.
اینها برخی از انگارههای متحجرانهی روزگار ما است که دغدغه
برانگیز است و انقلاب اسلامی و پایههای فکری و اعتقادی آن را به
چالش میکشد. علاوه بر اینها، نمادها و روشهای متحجرانهای هم در
بخشهای مختلف جامعه به چشم میخورد که ضرورت توجه به خطر بازسازی
یا باز تولید تحجر را آشکار میسازد. در همهی مواردی که انقلاب
اسلامی، شالودههای آن را از بین برد یا سست کرد، به ویژه تحجری که
دامنگیر برخی سنتهای اصیل و صحیح جامعه ما میشود و تهدیدها و
آسیبهای قابل توجهی را به دنبال میآورد، این نگرانی وجود دارد.
مراکز مطالعاتی با پژوهشهای موردی در تکتک انگارهها و روشهای
متحجرانه میتوانند به بررسیهای عمیق بپردازند و راهکارهای عملی و
جامع را در این باب ارایه دهند، اما اصل مساله به عنوان یک چالش
عمیق و بنیادین، همچنان به تذکار و تبیین نیاز دارد. البته بررسی و
شناخت عرصههای طی نشدهای که هنوز انقلاب اسلامی به مواجهه با
آن نپرداخته است و معرفی و تبیین آن، نیز نباید فراموش شود.
پینوشتها:
.۱ تدا اسکاچ پل، حکومت تحصیلدار و سهم شیعه در انقلاب ایران، محسن
امینزاده، در «رهیافتهای نظری بر انقلاب اسلامی»، قم، معاونت امور
اساتید و دروس معارف اسلامی، ۱۳۷۷، صص ۱۸۵ – ۱۸۶٫
و نیز: ناصر هادیان، نظریه تدا اسکاچ پل و انقلاب اسلامی در ایران، در «پیشین»، ص ۱۷۶٫
و نیز: میشل فوکو، ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟ حسین معصومی همدانی، تهران، هرمس، ۱۳۷۷، ص ۶۵٫
.۲ فرهنگ فارسی عمید، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۷، ص ۸۰۶٫
.۳ قرآن کریم از سنتهای ثابت و تغییرناپذیر الهی در آیات گوناگون
یاد کرده است. از جمله: احزاب/۶۲، فاطر/۴۳، فتح/۲۳ و اسرأ/۷۷٫ همچنین در
آیات دیگری از «سنةالاولین» و «سنن الذین من قبلکم» و…. سخن به
میان آمده است.
.۴ بوعلی سینا، الهیات شفا، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۴۸۸٫
.۵ ر.ک: حمید پارسانیا، سنت ایدئولوژی، علم، تهران، مرکز کفا، ۱۳۸۰، صص ۲۴-۲۲٫
و نیز: محمدرضا کاشفی، فرهنگ و مسیحیت در غرب، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۰، صص ۱۸۷-۱۷۹٫
.۶ فرهنگ فارسی عمید، پیشین، ص ۴۱۵٫
.۷ امام خمینی، ولایت فقیه،(نامهای از امام موسوی کاشفالغطأ)، بیجا، بینا، ۱۳۵۶، ص ۷٫
.۸ ر.ک: جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، فردوسی، ۱۳۷۶، ص ۴۸ به بعد.
.۹ ر.ک: محمدرضا تاجیک، انقلاب فرامدرن: انقلاب اسلامی در نگاهی دیگر،
در «جرعه جاری»، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۷، صص
۹۹-۸۷٫
.۱۰ ر.ک: علیرضا ازغندی، جامعهشناسی سیاسی ایران، در «حدیث انقلاب»، تهران، الهدی، ۱۳۷۷، صص -۹۳ ۹۸٫
.۱۱ جلالآل احمد، پیشین، ص ۱۵٫
.۱۲ امام خمینی، پیشین، صص ۱۲و۱۳٫
.۱۳ علامه بر سیدمحمدحسین طباطبایی، ولایت و زعامت، در «بحثی درباره
مرجعیت و روحانیت»، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۴۱، ص ۹۴٫ شایان ذکر
است که واژه «متغیر» در متن کتاب به غلط «معتبر» چاپ شده است!
.۱۴ پیشین، ص ۹۵٫
.۱۵ امام خمینی، پیشین، ص ۲۲٫
.۱۶ پیشین، ص ۲۳٫
.۱۷ پیشین.
.۱۸ ر.ک: پیشین، ص ۱۱٫
.۱۹ ر.ک: مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، قم، صدرا، ۱۳۶۵، صص ۱۸۴ – ۱۸۹٫
.۲۰ ر.ک: پیشین.
.۲۱ ر.ک: شمس آل احمد، حدیث انقلاب، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲، ص ۱۶۰٫
.۲۲ محمدرضا تاجیک، پیشین، ص ۹۰٫
.۲۳ ر.ک: عباسعلی عمیدزنجانی، سیاست مدرنسازی شاه و حقوق بشر کارتر، نمایش یا واقعیت؟ در «جرعه جاری»، پیشین، ص ۱۴۶٫
.۲۴ ر.ک: محمدرضا کاشفی، پیشین، صص ۱۴۹ – ۱۵۲٫
.۲۵ شمس آل احمد، پیشین، صص ۱۴۹ – ۱۵۰٫
.۲۶ منوچهر محمدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶، ص ۱۰۰٫
.۲۷ مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، صدرا، ۱۳۷۵، ص ۴۴٫
.۲۸ علیرضا ازغندی، پیشین، ص ۱۱۲٫
.۲۹ محمد رضا کاشفی، پیشین، صص ۱۴۹ به بعد. این ویژگیهای مدرنیته از آقای مصطفی ملکیان نقل شده است.
.۳۰ امام خمینی، پیشین، ص ۱۰٫
.۳۱ محمدرضا کاشفی، پیشین.
.۳۲ امام خمینی، سخنرانی ۱۲ بهمن ۵۷ در بهشت زهرا.
.۳۳ مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، قم، صدرا، ۱۳۷۵، صص ۹۲-۹۰٫
.۳۴ مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، قم، صدرا، ۱۳۷۶، ص ۸۰٫
.۳۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل دوم.
.۳۶ آسمانی (ویژه نامه فصلنامه حضور)، خرداد ۱۳۸۲، ص ۶۱٫
.۳۷ نویسنده در مقاله دیگری به راه کارهای اساسی مقابله با تحجر
اشاره کرده است. ر.ک: علی ذوعلم، ضد اصطلاحات و تحجر در دیدگاه استاد
مطهری، در «کتاب نقد»، شماره شانزدهم، پاییز ۷۹، صص ۳۰۳-۳۰۸٫
.۳۸ امام خمینی، منشور روحانیت، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام
خمینی، ۱۳۷۶، پیام ۳/۱۲/۱۳۶۷ امام خمینی(ره)، امام در این پیام تصریح
میکنند: «خطر تحجر گرایان و مقدس نمایان در حوزههای علمیه کم
نیست.
انقلاب، به عنوان راهکاری سریع برای ایجاد تحولی بنیادین و همهجانبه در ساختار سیاسی جامعه، از ویژگیهایی برخوردار است که مهمترین آن «شالودهشکنی» است. شالودهشکنی به معنی درهم ریختن نُرمها، نمادها، نهادها و ساختارهای حاکم بر یک جامعه، شرط لازم و ضرور شکلگیری یک انقلاب پیروز است. در هر انقلابی، گستره، عمق و عرصههای این شالودهشکنی، متفاوت است. در برخی انقلابها، تنها شالودههای سیاسی و ساختار نظم حاکم بر جامعه دچار تحول و دگرگونی میشود، ولی برخی انقلابها، عرصههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را هم در معرض تحول عمیق قرار داده، و شالودهشکنی را به این عرصهها هم گسترش میدهند.
انقلابها سنتشکن تلقی میشوند و مقابله با سنتهای دیرپای جامعه، در همان عرصههایی که انقلاب در آنها روی میدهد، امری است که گویا لازمهی ذاتی انقلابها شمرده میشود.
هرچه تحلیلهای مفهومی عمیقتر پردازش و بیان گردند، صبغهای فلسفی مییابند و زمانی که توانایی بیش از این بیابند، در صورتی «اعتقادی» جلوهگر میشوند. اصولگرایی از مفاهیم مهم در تبیین ماهیت و جهتگیریهای انقلاب و نظام اسلامی محسوب میگردد که نیازمند تأمل و تفکر است. در این مقاله با رویکردی متفاوت، این مفهوم ریشهیابی و تحلیل گردیده است که براساس توضیح پیشگفته میتوان آن را تحلیلی فلسفی ــ اعتقادی از اصولگرایی دانست.
غالبا چنین پنداشته میشود که اصولگرایی مستلزم ایستایی و رکود یا حتی عقبگرد و بازگشت به گذشته است. این پندار خودبخود نوعی واکنش منفی را در برابر اصولگرایی به دنبال خواهد داشت؛ چراکه علاقه به پیشرفت و گرایش به دگرگونی مثبت و تحول سازنده، به خصوص در عرصههای اجتماعی و اقتصادی، امری فطری است که در همه انسانها و جوامع بشری ریشهدار میباشد و بدیهی شمرده میشود. این مقاله به رابطۀ بین اصولگرایی و تحول میپردازد و انگیزهها و ریشههای تحول سازنده و مثبت را فقط در اصولگرایی جستجو میکند.