غالبا چنین پنداشته میشود که اصولگرایی مستلزم ایستایی و رکود یا حتی عقبگرد و بازگشت به گذشته است. این پندار خودبخود نوعی واکنش منفی را در برابر اصولگرایی به دنبال خواهد داشت؛ چراکه علاقه به پیشرفت و گرایش به دگرگونی مثبت و تحول سازنده، به خصوص در عرصههای اجتماعی و اقتصادی، امری فطری است که در همه انسانها و جوامع بشری ریشهدار میباشد و بدیهی شمرده میشود. این مقاله به رابطۀ بین اصولگرایی و تحول میپردازد و انگیزهها و ریشههای تحول سازنده و مثبت را فقط در اصولگرایی جستجو میکند.
بدون ارائه تعریفی شفاف و جامع از اصولگرایی، نمیتوان درباره درستی و بایستگی آن داوری کرد. اصولگرایی، به معنای گرایش و پایبندی به اصول است. این گرایش و پایبندی قطعا بدون باور به حقیقت و درستی این اصول نمیتواند تحقق یابد. بنابراین در اصولگرایی، قبل از هر چیز، باور و اعتقاد به یک سلسله اصول و مبانی شکل میگیرد و سپس برای تحقق آن اصول، و لوازم و نتایج آن، بر پایبندی و گرایش به آن اصول تاکید میشود. اگر اصول موردنظر بر مبنای خرد، منطق و استدلال تبیین و تثبیت شده باشد، میتوان گرایش و پایبندی به این اصول را تحسین و تایید کرد، ولی در صورتیکه این اصول بر مبنای تقلید و تعصب یا گرایشهای فرقهای، قومگرایی، نژادپرستی، برتریجویی و منفعتطلبی شخصی یا گروهی پذیرفته شده باشد، پایبندی به آن به هیچ وجه نمیتواند منطقی و مورد قبول تلقی شود. پس همینجا روشن میشود که برای بحث درباره اصولگرایی و داوری درباره آن، باید این پرسش را پاسخ داد که چه نوع اصولگرایی مدنظر و مورد بحث است. اصول مورد نظر در اصولگرایی چه اصولی است؟ و ریشهها و مبانی آن چیست؟
اصل، به معنی بُن، ریشه و بنیاد است در برابر فرع که به معنی شاخه میباشد.[۱] از این معنای تکوینی، در عرصه جامعه یک معنی اعتباری برداشت میشود و «اصول» به قواعد و چارچوبهایی اطلاق میگردد که در اداره جامعه، به مثابه ریشهها و بنیادهای واقعی میباشد، مثلا: اصول قانون اساسی، در هر کشوری، قواعد و ضوابطی است که گرچه اعتباری و تشریعی میباشد، گویی ریشههای آن جامعه را تشکیل میدهد که سایر امور جامعه بدان وابسته و مرتبط است.
در این مبحث، مراد از اصولگرایی پایبندی به اصول حقیقی و تکوینی است که خودبخود اصول اعتباری و قراردادی مبتنی بر اصول تکوینی را نیز رقم میزند و تعیین میکند. اصولگرایی موردنظر، اصولگرایی توحیدی و اسلامی ناب است که مبتنی بر آموزههای عقلانی و وحیانی، و همسو با نگرشها و گرایشهای فطری است. اصول مورد نظر در این اصولگرایی ناظر بر ریشههای حقیقی عالم وجود است که جان و جهان آدمی و همه نمادها و نهادهای هستی فروع و شاخههای آن شمرده میشوند و بدان تکیه دارند. اصولگرایی اسلامی ناب با بنیادگراییهای متحجرانه و متعصبانه یا بنیادگراییهای استکباری و سلطهجویانه هیچ نسبتی ندارد، چراکه تفاوت اساسی این دو، اصول و بنیادهایی است که در هر کدام مورد تاکید قرار میگیرد. اصول مورد نظر اصولگرایی اسلامی ناب، مبانی توحیدی و اعتقادیای است که خاستگاه منطقی و استدلالی دارد و بازتاب ریشههای واقعی عالم هستی میباشد، حال آنکه اصول موردنظر در بنیادگراییهای متحجرانه یا سلطهجویانه، اصول متعصبانه یا اعتباری و بدون ریشه در حقایق عالم هستی است که فقط برتریجوییهای قومی یا استکباری را توجیه میکند و اهداف نامشروع آن را محقق میسازد.
چرا اصولگرایی؟
عقل فطری و خرد درونی انسان همواره پرسشها و چراهایی برای او مطرح
میسازد. تلاشها و تکاپوهای دامنهدار و دیرینه انسان، که بهتدریج بنای
رفیع دانش و فلسفه را پایهگذاری کرد، برای پاسخ به همین پرسشها و چراها
بوده است. اما این پرسشها تا هنگامی که به ریشهها و اصول دست نیابند،
پایان نمیپذیرد. ریشهایترین پرسش بشر، درباره منبع هستی بوده است و
بزرگترین کار انبیای الهی، برای دستگیری از انسانها، دادن پاسخی روشن به
این پرسش بنیادین. وحی به کمک عقل میآید تا انسان را به راهی روشن و هدفی
متعالی فراخواند؛ راهی که شناخت ریشه و منبع هستی و حرکت به سوی آن را
هموار و میسر سازد: «فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس
علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم؛ روی خود را به سوی دین پاک و
صحیح قرار بده؛ دینی که آفریده خداست که مردم را بر آن آفریده، هیچ تبدیلی
برای آفریده خدا نیست. این است روش بپادارنده و دین نگهدارنده.» (روم/۳۰)
عالم هستی دارای ریشهای حقیقی و یکتاست که هر آنچه غیر اوست، جلوه او و
متکی به او میباشد. «افی الله شک فاطر السماوات و الارض؛ آیا درباره خدا
تردیدی وجود دارد؟! که آفریننده آسمانها و زمین است.» (ابراهیم/۱۰)
اصولگرایی، در درجه اول، از توجه به اصل و ریشه حکایت میکند و باور به
ریشهداری و ضرورت پاسخ به ریشهایترین پرسش انسان را نشان میدهد.
بنابراین اصولگرایی در محدوده گفتمان اجتماعی و سیاسی تعریف نمیشود، بلکه
گفتمانی اعتقادی و فلسفی است که البته نتایج و نمودهای آن در همه عرصهها و
از جمله در عرصه اجتماع و سیاست هم خود را نشان میدهد.
آیا جهان هستی بر پایهها و اصول ثابت و لایزال استوار است یا نه؟ آیا مبدأ
و مقصدی برای انسان وجود دارد یا نه؟ آیا این نمادها و شاخههای متکثر و
گوناگون، به ریشه واحد و استواری تکیه زده است یا نه؟ پاسخ مثبت به این
پرسشها، چرایی اصولگرایی را تبیین میکند و نشان میدهد که اصل
اصولگرایی پایبندی به اصول و مبانی برگرفته از نگرش توحیدی در همه
عرصههای زندگی است.
مبانی نظری اصولگرایی
مبانی اصولگرایی یا اصولی که در این گفتمان محور و مبنای نگرشها و
رفتارهاست، چیست؟ همانگونه که اشاره شد، اصلالاصول این گفتمان، «اصالت»
است؛ یعنی برخورداری جهان هستی از اصل و ریشه، اینکه در نظام هستی،
بیمبنایی، هرج و مرج، آشفتگی و بیقاعدگی جایی ندارد و در نظام تکوین،
حاکمیت مطلق از آنِ اصل واحد است. این اصلالاصول، اصول دیگری را نیز تبیین
و تثبیت میکند که عبارتاند از:
۱ــ ریشهداری و کرامت انسان
انسان ــ چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی ــ موجودی بیریشه نیست، بلکه
جلوهای از ریشه هستی است و به عنوان خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین، از
اصالت و کرامت برخوردار است و به همین دلیل، موجودی پاسخگو و مکلف شمرده
میشود. تکلیف برای انسان نه برای محدود کردن او و ایجاد قید و بند، که
برای حفظ کرامت و جایگاه اصیل و ریشهای او در عالم مخلوقات وضع شده است.
البته اصالت انسان در مبانی نگرشی اصولگرایی توحیدی، اصالت مطلق نیست،
چراکه اصالت مطلق انسان، ریشهای در حقیقت ندارد و اعتباری دروغین و
غیرواقعی است. اصالت انسان، اصالت اعطایی و تبعی است که خداوند متعال به او
بخشیده است: «و لقد کرّمنا بنی آدم؛ همانا ما بنیآدم را گرامی داشتیم.»
(اسراء/۷۰)
۲ــ یکپارچگی جهان هستی
یکپارچگی جهان هستی، به همتنیدگی سطوح مختلف آن، ارتباط متقابل انسان و
نظام هستی و عدم شکاف و شرک، اصل دیگری است از مبانی نظری اصولگرایی. جهان
هستی در نگرش اصولگرایانه، واقعیتی یکپارچه و به هم پیوسته است که تقدیر
حکیمانه الهی و توحیدی بر آن حاکم است. این اراده حکیمانه واحد و مقتدر، با
علم و قدرت بینهایت و مطلق، منشأ هستی همه چیز است. آنچه در سطوح و
لایههای مختلف نظام هستی ــ از کوچکترین ذره تا بزرگترین کهکشان و از
نازلترین سطح هستی تا انسان کامل و خلیفهالله مطلق ــ از وجود برخوردار
است، با همه تفاوتها و تکثرهای ظاهری، نماد و جلوه واحدی است از آن حقیقت
لایتناهی. «فأرجع البصر هل تری من فطور؟؛ دیده بگشا و باز هم بنگر، آیا
چیزی از کاستی و شکاف مینگری؟!» (ملک/۳)
۳ــ وجود اصول ثابت در متن جهان هستی
یکی دیگر از مبانی نظری اصولگرایی، وجود اصول ثابت و ریشهدار در متن جهان
هستی است. در مراتب، لایهها و سطوح مختلف نظام هستی، اصول ثابت و لایزالی
حاکم است که تابع اراده هیچ موجودی به جز مبدأ هستی نیست: «و خلق کل شیئی
فقدّره تقدیرا؛ همه چیز را او آفرید و سپس اندازه و تقدیر آن را به دقت و
درستی تعیین کرد.» (فرقان/۲) سنتهای الهی در عرصههای مختلف تاریخی و
اجتماعی، به عنوان حقایق موجود در متن و بطن هستی، اصول حاکم بر تحولات و
تغییرات است؛ البته این سنتها خود تغییرپذیر نمیباشند: «سنّۀ الله فی
الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنّۀ الله تبدیلا؛ این سنت خداست در جوامع و
اقوامی که پیش از این بودند و هرگز در سنت خداوند تغییر و تبدیلی
نمییابی!» (احزاب/ ۶۲) و این سنتها، در عرصه تاریخ و جامعه، اصول و
ریشههای تحولات و حرکتهای اجتماعیاند. در نگرش اصولگرایانه، هر وضعیتی
ناشی از چگونگی مقدمات و پیشینه ویژهای است که علت اساسی آن وضعیت شمرده
میشود: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم؛ همانا خداوند هیچ
مردمی را دگرگون نمیکند تا اینکه خود را دگرگون سازند.» (رعد/۱۱)
اصولگرایی بر این اصول ثابت شکل میگیرد و متکی بر این مبناست.
۴ــ امکان دستیابی و شناخت این اصول از طریق عقل و وحی
اصول و قوانین حاکم بر هستی، قابل شناخت و درک است و عقل و وحی دو منبع
برای شناخت این اصول میباشد. عقل، هم به عنوان منبع و هم به عنوان ابزار
شناخت، بعضی از این قواعد و اصول را یا به صورت فطری یا به صورت اکتسابی
میتواند بهدست آورد، اما همه این سنتها فقط از منبع عقل بهدست نمیآید.
بخش عمدهای از این قواعد و اصول از طریق منبع وحی به انسانها میرسد. در
اینجا نیز عقل رهاورد وحی را درک میکند و درستی آن را تشخیص میدهد. «کم
من فنۀ قلیلۀ غلبت فئۀ کثیرۀ باذن الله؛ چهبسا گروه اندکی که به اذن
خداوند به گروه پرشمار و فراوان پیروزی مییابند.» (بقره/۲۴۹) این اصل و
سنتی الهی در حرکت جامعه و تاریخ است که اگر منبع وحی به شفافیت و صراحت آن
را بیان نمیکرد، دستیابی بدان به عنوان یک اصل و قاعده، بسیار مشکل و
دیریاب میبود. بنابراین امکان دستیابی و شناخت اصول حاکم بر نظام هستی خود
مبنای نظری مهمی است که بدون ابتناء و اعتناء به آن نمیتوان اصولگرایی
را تبیین کرد.[۲]
۵ــ چارچوبها و احکام دینی، اصول ثابت برای تکامل جامعه
از مبانی مهم نظری اصولگرایی، باور به ثبات و ریشهداری و نیز تاثیرگذاری
عینی و حقیقی ارزشها و احکام دینی در مسیر تکامل و پیشرفت فرد و جامعه است.
این احکام و ارزشها برگرفته از متن واقعیت نظام هستی است و در سرنوشت فردی
و اجتماعی انسان، تاثیر واقعی دارد. هرچند احکام و ارزشهای دینی از سنخ
ادراکات اعتباری است، این اعتباریات، بر واقعیات تکیه دارد و خاستگاه آن
عینیت جهان هستی است.[۳] «انالله یأمر بالعدل و الاحسان؛ همانا خداوند به
رعایت عدل و نیکوکاری دستور میدهد.» (نحل/۹۰) این امر الهی ناشی از تاثیر
تکوینی و حقیقی عدالت و احسان بر سرنوشت فرد و جامعه است. دستور خداوند
متعال به نماز، بدان دلیل است که «ان الصلاۀ تنهی عن الفحشاء و المنکر؛
همانا نماز انسانها را از کارهای زشت و ناپسند بازمیدارد.» (عنکبوت/۴۵)؛
یعنی بازدارندگی نماز، امری حقیقی و عینی است، نه اعتباری و قراردادی.
بنابر این دیدگاه، که از مبانی مهم اصولگرایی است، پیشرفت و رشد همهجانبه
فرد و جامعه فقط در گرو توجه به این احکام و چارچوبها میسر است: «یا اهل
الکتاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوراۀ و الانجیل؛ ای اهل کتاب! شما تا
هنگامی که به تورات و انجیل (حقیقی) عمل نکنید، هیچ تکیهگاه و ارزشی
ندارید.» (مائده/۶۸) این خود یک اصل ثابت و ریشهدار در تحولات اجتماعی و
تاریخی است.
۶ــ قابلیت اجرا و کارآمدی این اصول
در نگرش اصولگرایی، این چارچوبها و قواعد، در همه شرایط و برای همه
انسانها، عملی و اجراشدنی است و نتایج و آثار خود را هم در همۀ شرایط در پی
خواهد داشت. اصول حاکم بر نظام هستی و نیز قواعد و احکام دین، که از منشأ
وحی الهی به انسان هدیه شده است، فرازمانی و فرامکانی است و شمولیت عام
دارد و هیچگاه بیاثر نخواهد بود. توجه به این اصل، ضرورت پایبندی و
التزام به این چارچوبها را در همه شرایط نشان میدهد و اساسا نمود
اصولگرایی، در پایبندی به همین ارزشها و احکام است. «انّ الذین قالوا
ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ کسانی که به باور و
اقرار به ربوبیت خداوند رسیدند و گفتند “پروردگار ما تنها خداوند یگانه
است” و سپس استقامت و استواری ورزیدند، هیچگاه به ترس و اندوه گرفتار
نمیشوند.» (احقاف/۱۳) این نتیجه پایبندی به اصول و قواعد دین است و این
اثر و نتیجه، هیچگاه زائل نخواهد شد. «الاسلام یعلو و لایُعلی علیه؛ اسلام
همواره برتری دارد و هیچگاه فرودست نخواهد شد.»[۴]
۷ــ فروع، تابع اصول
هنگامی که سخن از اصول به میان میآید، بدان معنی است که در کنار اصول،
وجود فروع و شاخهها نیز مورد ملاحظه و توجه قرار دارد. اصولگرایی به همان
میزان که بر ثبات اصول تاکید دارد، بر تحول و تغییر و دگرگونی در فروع ــ
یعنی روشها، قالبها و شیوهها ــ و البته در چارچوب اصول نیز تاکید
میورزد. از اینجاست که نفسِ تحول، اصلاح، تغییر در روشها، راهکارها و
شیوهها خود از اصول مهم اصولگرایی تلقی میگردد.
اصولگرایی و تحول
یکی از مبانی مهم اصولگرایی، اصل تحول و تغییر است. تحول مستمر و حرکت
جوهری عالم طبیعت و نیز تحولات تاریخی و اجتماعی در زندگی بشر ــ که ناشی
از گرایش فطری انسان به خیر و کمال و نیز تکلیف او برای اصلاح امور و
بهینهسازی وضعیت فرد و جامعه میباشد ــ اصلی اساسی و ریشهای در گفتمان
اصولگرایی است. تحول، هم یک واقعیت است و هم یک تکلیف. رشد و تعالی انسان
ناشی از تحول ارادی و خود خواسته اوست. فرد و جامعه موحّد و اصولگرا، تحول
مثبت را به عنوان وظیفهای اساسی برای خود تعریف میکند و در هر شرایطی،
این وظیفه را پی میگیرد. در این نگرش، تلاش برای اصلاح امور نه یک امر
تفننی و مقطعی، که یک تکلیف عینی و مستمر شمرده میشود. نه تنها خواص و
نخبگان باید به تحول و اصلاح بیندیشند، بلکه توده مردم و همه اقشار جامعه
موظف به چنین امری میباشند. «کنتم خیر امۀ اخرجت الناس تامرون بالمعروف و
تنهون عن المنکر؛ شما بهترین امتی هستید که برای مردم عرضه شدهاید، امر به
معروف میکنید و از ناپسندی باز میدارید.» (آلعمران/۱۱۰)
بنابراین اصولگرایی، مستلزم تحولطلبی مثبت و سازنده است. اصل «اصلاح و
بسامانسازی امور» از مبانی اصلی اصولگرایی شمرده میشود. این اصل، البته
پیوسته و مرتبط با سایر اصول است و در پرتو سایر اصول، تبیین و تفسیر
میگردد. غایت و هدف اصلی تحولطلبی، روشها و راهکارهای آن، نتایج مورد
انتظار، محدودهها و تحفظهای لازم برای تحولطلبی، همه و همه نکاتی است که
مبانی اصولگرایی آن را تعیین و تبیین مینماید.[۵]
اصولگرایی و تحجر
باور به ریشهها و اصول در نگرش آدمی موجب میشود سطوح و لایههای زندگی
فردی و اجتماعی به دو دسته امور تفکیک گردد: اصول و فروع. هنگامی که ثبات و
عدم تغییر در اصول، و ضرورت ابتنای فروع بر اصول مورد پذیرش و باور قرار
گیرد، بدان معنی است که تغییرات و دگرگونیهای لایههای فرعی ــ در چارچوب
لایههای ریشهای ــ کاملا پذیرفتهشده و مورد قبول است. روشها، قالبها،
راهکارها و ابزارهای جاری در عرصه زندگی اجتماعی انسان غالبا به سطوح و
لایههای فرعی تعلق دارند و بنابراین قابل تغییر و تحول میباشند. بر این
اساس، جمود، تحجر و توقف در مراتبی از ابزارها و قالبها با اصولگرایی در
تعارض آشکار قرار میگیرد. گفتمان اصولگرایی، اصول و قواعد ثابت را تعریف و
تحدید میکند و امور خارج از آن را در حیطه تحولپذیری و تغییر قرار
میدهد. بنابراین یکی از لوازم اصولگرایی، توجه به جایگاه درست پدیدهها و
خلط نکردن اصول و فروع است. اصول جایگاه ریشهای و ارزش بنیادین خود را
حفظ میکند و سایر امور متناسب با نسبتی که با اصول پیدا میکنند ارزش و
اصالت خواهند داشت. نکته مهم چگونگی تعیین این نسبت و تشخیص مصادیق و موارد
آن میباشد. ضرورت کاربرد روش علمی و حصول اطمینان از درستی آن، جایگاه
اجتهاد را نشان میدهد و مکانیزم پیشگیری از تحجر را مینمایاند.[۶]
ویژگیهای تحول اصولگرایانه
هنگامی که تحولطلبی اجتماعی و سیاسی و تلاش برای اصلاح و پیشرفت امور بر مبانی و اصول ثابت استوار باشد و در چارچوب گفتمان اصولگرایی دنبال شود، ویژگیهایی پیدا میکند که در مقایسه با تحول غیراصولگرایانه، امتیازات و برتریهای خود را نشان میدهد. این ویژگیها از این قرار است:
۱ــ هدفمندی
تحولطلبی اصولگرایانه، به خاطر تکیه بر اصول ثابت و معتبر، دارای اهداف
تعریفشده و شفافی است که آن را از هرز رفتن نیروها و چرخشهای موسمی یا
فراز و نشیبهای چپگرایانه یا راستگرایانه حفظ و حراست میکند. در نگرش
اصولگرایانه، تغییر برای تغییر و تحول برای تحول جایگاهی ندارد، بلکه
هرگونه تحول و تغییری، مقدمه نزدیک شدن به اهدافی است که در مبانی
اصولگرایی کاملا مشخص شده است. ابتنای تحول و اصلاح بر اصول ثابت و
پذیرفتهشده، هدفمندی و جهتگیری ثابتی را برای تغییرات تعیین مینماید و
از بسیاری از آفات و آسیبهای پیشرو، جلوگیری م:۸.۹کند.
۲ــ استمرار و دوام
تحول اصولگرایانه، مقطعی و موسمی نیست، زیرا بر مبنای اصلی از اصول ثابت و
ریشهای در نگرش و باور اصولگرایان استوار شده است. تلاش برای اصلاح
امور، در گفتمان اصولگرایی، تکلیفی قطعی و همگانی شمرده میشود. هرکس به
اندازه توان و در محدوده امکانات خود به اصلاح و ساماندهی امور جامعه موظف
است. این وظیفه، صرفنظر از نتایج و پیامدهای آن، مورد اهتمام اصولگرایان
است.
۳ــ ثمربخشی و همافزایی
تحول اصولگرایانه، در چارچوب منطق و مبانی ثابتی تعریف شده است و جهتگیری
و هدفهای خود را از مبانی نگرشی اصولگرایی اخذ میکند. شاخصها و ارزشهای
حاکم بر تحولطلبی و اصلاح، در این گفتمان، شاخصهای تغییرپذیری نیست که
دستخوش فرازونشیبهای زمانه و تحت تاثیر رد و قبول دیگران قرار گیرد و در
نتیجه، حاصل جمع تلاشها و کوششها به کسر و انکسار دچار شود و جمع جبری
کوششها، به خنثی شدن آن بیانجامد: «ولا تکونوا کالّتی نقضت غزلها من بعد
قوۀ انکاثأ؛ مانند کسی نباشید که رشته خود را پس از اینکه محکم بافت، آن را
باز کرد و قطعه قطعه نمود.» (نحل/۹۲)
مجاهدتهای اصولگرایانه، همسو و همافزاست و در هر مرحله، زمینههای تحول
عمیقتر و گستردهتر را در مراحل دیگر فراهم میسازد. چارچوبهای اصولگرایی
مانع تزاحم و تناقض تلاشهای تحولطلبانه خواهد شد و ثمربخشی آن را تضمین
خواهد کرد. «و کان حقّا علینا نصر المومنین؛ یاری مومنین، وظیفه و حقی است
بر عهده ما.» (روم/۴۷)
۴ــ تعادل و توازن
تحولات تکساحتی و تغییرات یکسونگرانه آفت بزرگی است که جوامع بشری را ــ و
بهویژه جامعه ما را در طی ۱۵۰ ساله گذشته ــ همواره تهدید میکرده است.
بعضی از تحولات صرفا مقاصد سیاسی و اجتماعی را مورد توجه قرار میداده و
بعضی دیگر، فقط به عرصههای اقتصادی و معیشتی میپرداخته، یا فقط جنبههای
معنوی و فرهنگی را مورد اهتمام قرار میداده است. اصولگرایی اقتضا میکند
که همه عرصهها و ابعاد جامعه، به عنوان یک مجموعه درهمتنیده و دارای
تاثیرات متقابل، مورد توجه قرار گیرد و توازن و تعادل در میان عوامل مورد
نیاز رعایت گردد. ضرورت پیشرفت همهجانبه جامعه و تاثیر بسزا و مهمی که
هرکدام از ابعاد و عرصههای فردی و اجتماعی در رشد یا انحطاط سایر ابعاد و
عرصهها دارد، و نیز توجه به نیازهای ثابت و ریشهای انسانها، که در گذر
زمان اعتبار خود را همچنان حفظ میکند، تحولات اصولگرایانه را از
یکسونگری و تکساحتی شدن حفظ مینماید و اولویتهای واقعبینانه و
جهتگیریهای آرمانگرایانه را به صورت توامان و متوازن مدنظر قرار
میدهد.[۷]
۵ــ عدم یاس و شکست
تحولات اصولگرایانه هرگز با شکست و بنبست مواجه نمیشود، زیرا از سویی
وابسته و متکی به ریشههای اصیل عالم هستی است و از سوی دیگر قواعد شکست و
پیروزی را در چارچوب محدود محاسبات مادی و ظاهری خلاصه نمیکند و شکست
ظاهری را هم مرحلهای از پیروزی میشمارد: «قل هل تربصون بنا الا احدی
المحسنیین؛ بگو آیا شما درباره ما جز یکی از دو خوبی و نیکی را انتظار
دارید؟» (توبه/۵۲) بنابراین در گفتمان اصولگرایی هرگز یاس از مبارزات
تحولطلبانه پدید نخواهد آمد و روشنی افقهای آینده به تاریکی نخواهد
گرایید.
۶ــ تکامل و توسعه
تحول اصولگرایانه از ریشههای وجود انسان منشأ میگیرد و در فطرت و بن جان
آدمی ریشه دارد. چارچوبهای هدفگذاری و راهکاریابی برای تحول اصولگرایانه
همسوی حرکت کلان و عالم هستی است و بنابراین به صورت تکوینی و خواهناخواه
مورد حمایت و نصرت الهی قرار دارد و یک گام حرکت انسانها برکات گستردهای
را به دنبال خواهد داشت. تحول اصولگرایانه هرگز دچار سستی و افول نمیشود:
«ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم؛ اگر خدا را یاری کنید، خداوند شما
را یاری میکند و گامهایتان را استوار میسازد.» (محمد/۷)
۷ــ پیروزی نهایی
تحول اصولگرایانه به گسترش و تعمیق نتایج مورد نظر میانجامد و پیروزی
نهایی را به دنبال خواهد داشت. آینده نظام اجتماعی بشریت، از آن حاکمیت
ارزشها و اصول ثابت و حقّی است که اراده حاکم بر جهان هستی آن را تضمین
کرده است. اگر تعالی و پیشرفت همهجانبه انسانها در پرتو عدالت، ایمان،
حقیقتطلبی، عبودیت خدا و آزادگی به عنوان اصل حاکم بر زندگی انسانها رقم
خورده است، تحولطلبی اصولگرایانه به تحقق قطعی این اصل خواهد انجامید و
وعده تخلفناپذیر الهی نویدبخش آن است: «و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد
الذکر انّ الارض یرثها عبادی الصالحون؛ و در کتاب زبور نوشتیم بعد از
یادآوری، که همانا زمین را بندگان صالح من به ارث میب%:.۸′D9