زندگی طلبگی شاخصههای متعددی دارد. نظم و انضباط درسی، دوری از تجملات و مظاهر زندگی اشرافی، تاکید بر سادگی در پوشش و رفتار، پیشه کردن قناعت و مراقبت روحی و پرهیز از هوای نفس از جمله ویژگیهایی است که انتظار میرود طلاب علوم دینی از آن برخوردار باشند. این نوع زیست فردی و گروهی یکی از الگوها و سبکهای زندگی در جامعه اسلامی است.
منش طلبگی چه ویژگی هایی دارد و شاخصه های این نوع زندگی چیست؟
در مباحث نظری سبک زندگی این بحث مطرح می شود که آیا ما سبک زندگی را همیشه در سطحی از معنا تفسیر می کنیم یا این که سطوح معنایی متفاوتی دارد. به نظر می رسد تفاوت معنایی در سطوح مختلف سبک زندگی به تحلیل های واقعی ای که ما انجام می دهیم، نزدیک تر است. در حقیقت ما یک سطح کلان سبک زندگی را مطرح می کنیم به عنوان سبک زندگی اسلامی در برابر سبک زندگی سکولار یا سبک زندگی لائیک؛ ولی در سطوح پایین تر همین سبک زندگی اسلامی متناسب با اقشار مختلف یا مناطق جغرافیایی گوناگون تفاوت پیدا می کند. بنابراین ما می توانیم از سبک های زندگی اسلامی سخن به میان آوریم. به این معنا که سطح زندگی طلبگی می تواند مورد تحلیل و تفسیر قرار بگیرد. درواقع سبک زندگی طلبگی، گونه ای از گونه های سبک زندگی اسلامی است که متناسب با رسالتی که یک طلبه بر دوش خودش احساس می کند و بنابر فضای زندگی آموزشی و تربیتی و علمی که در آن قرار دارد، شکل می گیرد.
شاید بشود سه ویژگی اساسی برای سبک زندگی طلبگی بیان کرد. ویژگی اول، هویت حوزوی یک طلبه است که رسالت فهم صحیح دین و تبیین درست مبانی و احکام و ارزش های دینی و زمینه سازی برای اشاعه ارزش های دینی را مورد تاکید قرار می دهد و فراتر از فضای آموزشی صرف، یک نوع مسئولیت و تعهد ایمانی را برای یک طلبه ایجاد می کند. در حقیقت تعبیر رایج میان ما طلبه ها این است که سرباز اسلام و امام زمان هستیم و این لباس ما لباسی است که انتصاب ما را به پیامبر اکرم(ص) و به اهل بیت نشان می دهد و باید مراقب باشیم در این جایگاه حقیقت رسالت خود را ایفا کنیم.
مولفه دوم این است که منش اخلاقی و رفتاری یک طلبه را شکل می دهد. اگرچه در عمل متاسفانه ما شاهد بعضی کاستی ها هستیم، ولی آن روحیه و منش اصلی طلبگی اقتضا می کند یک طلبه در مواجه خود با خانواده، همشهری ها و مخاطبان خودش یک برخورد اخلاقی و سلوک معنوی را در پیش بگیرد. به تعبیرمرحوم آیت الله مهدوی کنی به ما می گویند روحانی و این یعنی ما باید به مسائل روحانی و معنوی فکر کنیم و نه این که طلبگی را شغلی مثل دیگر مشاغل بدانیم و محاسبه کنیم در تعامل با مخاطبان به چه نتیجه یا دستاورد مادی می رسیم.
ذوعلم: سبک زندگی طلبگی گونه ای از گونه های سبک زندگی اسلامی است که متناسب با رسالتی که یک طلبه بر دوش خودش احساس می کند شکل می گیرد |
نکته سوم، بحث ساده زیستی است که در زندگی طلبگی باید مشاهده بشود. نمی خواهم بگویم همه روحانیون و طلاب این سلوک را دارند، اما اگر میان علمای برجسته معاصر امام راحل را الگوی زندگی طلبگی بدانیم یا در حال حاضر نوع زیست رهبر معظم انقلاب را می بینم این ساده زیستی و اهمیت ندادن به طول و عرض زندگی مادی و لوازم و ظواهر و تجملات زندگی، یک ویژگی مهم در سبک زندگی طلبگی است.
احساس مسئولیت و تعهدی که نسبت به اشاعه حقایق دینی که در یک طلبه وجود دارد بسیاری از ویژگی ها و شاخصه های دیگر را در پی خواهد داشت.
ویژگی زندگی طلبگی در حوزه های آموزشی و فراگیری دروس چگونه می تواند الگویی برای زندگی علمی و پژوهشی دانش پژوهان باشد؟
ما باید میان زیست طلبگی و سبک آموزشی حوزه های علمیه تمایز قائل شویم. آزادی طلبه در انتخاب مدرس و درس و انعطاف پذیری برنامه های درسی از ویژگی های تحصیل در حوزه است. نظام ارزشیابی علمی حوزه بیشتر بر محور خودارزیابی است نه ارزشیابی مبتنی بر غربالگری. فکر محوری در مقابل حافظه محوری در نظام آموزشی حوزه و درک عمیق و تربیت آزاد اندیشانه در محیط حوزه از جمله ویژگی های این روش تحصیلی است. عالی ترین استاد حوزه وقتی بر کرسی تدریس قرار می گیرد برای یک طلبه هیچ محدودیتی در نقد کردن نظریه استاد وجود ندارد و برای استاد عالیقدر هم پرسشگری طلبه چیز عجیبی نیست. این نکاتی است که می تواند در نظام آموزشی مدارس و دانشگاه ها مورد توجه قرار بگیرد.
آیا زندگی طلبگی و الگوهای رفتاری که یک طلبه مقید به رعایت آن است می تواند به عنوان سبکی از زندگی مورد استفاده دیگر اقشار جامعه هم قرار گیرد؟
البته نباید انتظار داشت تمام ویژگی های این نوع سبک زندگی در همه زندگی اقشار محقق شود. مهم آن است که سراغ آن مولفه ها و ارزش های بنیادی اسلام برویم تا آن را در سبک های مختلف زندگی پیاده کنیم. سبک زندگی بازاریان، نظامیان، شاغلان اداره و ... متناسب با رسالت شغلی شان و کارکرد اجتماعی ای که برای صنفشان تعریف کردند از ویژگی هایی برخوردار است. نظم و انضباط میان نظامیان و محاسبه گری سود و زیان در بازاریان، متفاوت با زندگی طلبگی است. ما چگونه می توانیم از سبک زندگی طلبگی استفاده کنیم ؟ به نظر من متناسب سازی ارزش ها در فضای کاری اقشار مختلف جامعه یکی از راهکارهاست. یک نظامی می تواند علاوه بر این که نظم و انضباط داشته باشد، با تاسی کردن به نظام ارزش هایی که در زندگی یک طلبه وجود دارد، اخوت اسلامی و روحیه خیرخواهی و با تواضع و دوری از نخوت در رفتار فردی، سبک زندگی متناسب با ارزش های اسلامی داشته باشد یا در سبک زندگی بازاریان هنگام محاسبه سود و زیان در کارها و معاملات، رعایت انصاف و مروت و گذشت را سرلوحه کار خود قرار دهد. نباید به استفاده از سبک زندگی طلبگی به عنوان یک سبک مورد قبول ارزش های اسلامی و انتقال این مولفه ها به اقشار دیگر به صورت ظاهری و نگاه اقتباسی و تقلیدی صرف نگاه کرد؛ ولی آن واقعیت را باید در چارچوب ارزش های اسلامی باز تعریف کرد تا به یک سبک زندگی قابل عمل دست یابیم.
تاریخ حوزه های علمیه نشان می دهد در گذشته، براساس همین زندگی طلبگی چهره های شاخصی مثل صاحب جواهر و شیخ مرتضی انصاری رشد کردند که اگر بخواهیم فهرست بلندبالایی از این نمونه ها می توان تنظیم کرد، اما آیا در حال حاضر پیدا کردن این نام آوران میان حوزویان دشوار نیست ؟
پاسخ به این پرسش خیلی ظریف و پیچیده است. نکته اول آن که در همان زمان شیخ انصاری که زهد و ساده زیستی زبانزد بوده علمای دیگری هم بودند که در آن حد زهد و ساده زیستی شیخ انصاری نبودند، اما عالمان برجسته ای بودند. بخشی از این مساله بر می گردد به اعتقاد و استحکام عملی این عالم. هیچ گاه عالمان ما در یک سطح از تقوا و ورع و زهد و عرفان نبوده اند. البته ساده زیستی طلبگی در زندگی همه علمای گذشته بوده است. در عین حال در همان زمان علمایی داشتیم که ظواهر زندگی را بنا بر مصالحی رعایت می کردند و زهدشان، متجلی و متبلور در مظاهر زندگی شان نبوده است. البته روایتی از حضرت علی(ع) داریم با این مضمون که برترین زهد، زهدی است که پنهان بماند. نکته دوم آن که شرایط اقتصادی و اجتماعی عالمان آن زمان متفاوت بوده است.
در آن زمان عموم مردم در فقر و تنگدستی زندگی می کردند و علمای آن دوره می بایست با شرایط زندگی عمومی جامعه خود را تطبیق می دادند؛ اما در شرایط امروز این گونه نیست که غالب مردم محتاج نان شب باشند و برای تهیه حداقل های زندگی مشکل داشته باشند، بنابراین سطح زندگی علما و حوزویان نیز متناسب با شرایط جدید تغییر یافته است. این واقع بینی اقتضا می کند ما به عناصر کمی و قالبی علمای گذشته توقف نکنیم و آن را لزوما اصل قرار ندهیم. نکته دیگر آن که انتظاراتی که امروز از حوزه وجود دارد عرصه های تازه ای را برای حوزویان باز کرده که ممکن است برای بسیاری از آنها براساس میل باطنی حضور در این عرصه خوشایند نباشد، ولی به عنوان وظیفه در این عرصه ها وارد می شود . اقتضائات آن عرصه ها این است که ساده زیستی و زهد لزوما در یک مظاهر شناخته شده برای ما متبلور نشود و حقیقت زهد که به معنای بی رغبتی به دنیا و مطامع دنیوی است باید برای ما اصل شناخته شود که امروز در خیل گسترده حوزویان مشاهده می کنیم . همان طور که ما میزان پایبندی اقشار مختلف به رسالت شغلی و صنفی را می توانیم ارزیابی کنیم قطعا نسبت به حوزویان نیز این ارزیابی را باید داشته باشیم تا برای خلأها چاره جویی شود و ما فراموش نکرده ایم یکی از دغدغه های حضرت امام این بود که روحانیون از زی طلبی خود فاصله بگیرند و ما باید این هشدار را جدی بگیریم. وظیفه اصلی طلبه این است که خودش را مورد سوال قرار دهد که تا چه اندازه توانسته آن معیارهای اساسی را تحقق بخشد و قضاوت بیرونی در این زمینه دشوار است. البته مردم هم در ارزیابی خود از طلاب و حوزویان متوجه این موضوع هستند افراد در این قشر همه یکسان نیستند و سطح پایبندی طلاب نسبت به ارزش ها متفاوت است.
تهذیب و مبارزه با نفس چه جایگاهی در زیست طلبگی دارد؟
رسالت اصلی طلبگی بدون خودسازی و تهذیب نفس و زندگی طلبگی بدون درنظرگرفتن تهذیب اساسا قابل تحقق نیست و اگر کسی بخواهد در جامعه روح معنویت و تربیت اخلاقی و توکل به خدای متعال و روح ایمان را اشاعه بدهد بی آن که برخوردار از این حقایق باشد غیر ممکن است به این مهم دست یابد. در غیر این صورت تبلیغ دین صرفا به لفاظی ها و صورت سازی های ظاهری منتهی می شود که سوگمندانه باید گفت برخی افراد خیلی خوب در محراب جلوه می کنند اما نگاهشان مادی و دنیا زده است. بصیرت جامعه و ارتقای قدرت تشخیص جامعه در این زمینه مهم است و نباید به لفاظی ها توجه کرد.
در گفتوگوی قدس با حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی ذوعلم مطرح شد؛
به تبیین یکی از دغدغهها و مطالبات دیرین خود در زمینه تحول در علوم انسانی پرداخته و فرمودند: «این تحول ضروری، هم نیاز به جوشش درونی در دانشگاهها و مراکزی همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای تحول علوم انسانی دارد و هم نیاز به حمایت بیرونی دستگاههای مسؤول».
ایشان افزودند: «جوشش درونی به فضل الهی وجود دارد و لازم است دستگاههای مسؤول، تلاشهای نظریِ انجام شده در زمینه تحول در علوم انسانی را عملیاتی کنند و مصوبات شورای تحول در علوم انسانی را محقق نمایند.»
گرچه در گرماگرم توجه همگان به نتیجه مذاکرات هستهای در وین، این فراز از سخنان رهبر معظم انقلاب کمتر مورد توجه رسانهها و مردم قرار گرفت، اما همین دغدغه ما را بر آن داشت در این ارتباط، گپ و گفتی با حجتالاسلام و المسلمین دکتر علی ذوعلم، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی داشته و دیدگاههای این چهره حوزوی- دانشگاهی را در این باره جویا شویم؛
مقام معظم رهبری در نشست رمضانی خود با اساتید و نخبگان دانشگاه ها، از لزوم تداوم جوشش درونی و تحقق حمایت بُرونی در بحث تحول در علوم انسانی سخن گفتند. به نظر شما در این تعبیر لطیف و حکیمانه، چه نکات قابل توجهی نهفته است؟
- ایشان چه در جلسه یادشده و چه در نشستهای مشابه همواره بر این نکته راهبردی تأکید مینمایند که علوم انسانی تا وقتی بر پایه و اساس جهانبینی و نگرشهای قرآنی و اسلامی نباشد، در عرصه مدیریت و سیاستگذاری نمی تواند به حل مشکلات جامعه کمک کند. تأکید ایشان بر تحول در علوم انسانی و تلاش به منظور اسلامی سازی آن از سویی اشاره به این حقیقت مسلم دارد که علوم انسانی امروز که برگرفته از غرب است ناکارآمد است و ما این ناکارآمدی را در مدیریت امروز جامعه غربی آشکارا مشاهده میکنیم. جالب اینکه علوم انسانی غرب امروز حتی در بین اندیشمندان غربی نیز محل انتقاد و مناقشه جدی است، اما آنها جایگزینی برای آن ندارند، حال آنکه نگاه اسلام به این مقوله بهترین جایگزین است. ضرورت تحول اساسی در علوم انسانی به سمت و سوی آموزههای اسلامی از این روست که ما امروز در تقابل ایدئولوژیک با نظام لیبرالیستی و اومانیستی هستیم و یکی از الزامهای این نبرد تمام عیار این است که ما به نقد جدی علوم انسانی رایج که متأثر از اندیشه و فرهنگ غربی است، بپردازیم.مطالبه ایشان در این مسأله متوجه چند بُعد است که از آن جمله میتوان به مواردی چون حرکتهای جدی و مداوم در راستای تغییر در سیاستگذاریها و برنامه ریزیهای کلان اشاره کرد. همچنین به تعبیر ایشان ما نیاز به جوششهای درونی در بدنه علمی کشور از جمله در حوزههای علمیه و دانشگاهها و مراکز آموزش عالی داریم و جای تأسف است که هنوز نتوانستهایم به صورت نظام مند و طراحی شده در این خصوص گام برداریم.
بنابراین بحث اصلی معطوف به این است که چه باید کرد؟
- به باور بنده، دو مقدمه اساسی برای ثمربخشی به تحول در علوم انسانی نیاز است؛ نخست آنکه کاستیها و خلأهای علوم انسانی رایج تبیین شود و این باور به گونهای مستند و علمی در جامعه علمی ما شکل گرفته باشد که علوم انسانی کنونی نارسا و در حل چالشهای جامعه ناکارآمد است. مقدمه دوم هم اینکه یک معرفت عمیق و باورمندانه نسبت به کارآمدی معارف اسلامی در پشتیبانی علوم انسانی باید شکل گرفته باشد، حال آنکه معرفتشناسی دینی بخصوص در جامعه علمی ما هنوز نحیف و ناکارآمد است و تلقی هایی که از معارف دینی میشود، تلقیهایی مبتنی بر نگرشهای سخیف نسبت به دین است، یعنی مشابه همان نگاهی که در غرب نسبت به دین تحریف شده و ناکارآمد مسیحیت وجود دارد. متأسفانه همین نگاه هم در بخشی از جامعه علمی ما در طول بیش از یک قرن اخیر وجود داشته است، بدان معنا که وقتی شما از فلسفه علوم انسانی با رویکرد اسلامی سخن میگویید، گویی برای بسیاری این مباحث ناآشنا و غریب است. با این تفاسیر تقویت رویکرد گفتمان سازی باید به طور جدی در این خصوص دنبال شود و گفت و گوهای علمی و عمیق در محافل علمی ، دانشگاهها و پژوهشگاههای ما شکل بگیرد و به طور خاص اندیشمندان حوزوی وارد گود شوند تا دستاوردهای بهتری در این خصوص داشته باشیم.
یکی از دغدغههای مقام معظم رهبری در سالهای اخیر ، مسأله کرسیهای تولید علم و آزاداندیشی بوده است. به نظر شما میان این بحث با تحول در علوم انسانی چه رابطهای وجود دارد؟
- به نکته خوبی اشاره داشتید. بیهیچ تردیدی مهمترین ابزار و بستری که میتواند به تحول مطلوب در علوم انسانی بینجامد، همین بحث کرسیهای آزاداندیشی است .
متأسفانه هنوز هم دست کم در بین برخی افراد این تلقی و احساس وجود دارد که شعار آزاداندیشی یک شعار صوری است، حال آنکه در نگرش اسلامی، آزاداندیشی یک اصل است، به گونهای که بدون تفکر و تامل آزاد مبتنی بر استدلال و منطق اساساً پذیرش اسلام مورد سوال قرار میگیرد.
به نظر من رسانههای ما در این زمینه کم کار هستند و عقب ماندگیهای زیادی دارند، همچنین سیاستگذاران و برنامه ریزان ما نیز به اهمیت و ضرورت مسأله کم توجه هستند. از سویی مدیریتهای دانشگاهی و مراکز علمی و پژوهشی برخورد شعاری و کلیشهای با این موضوع دارند و حاضر نیستند بهای لازم و حمایت و پشتیبانی لازم را از مقوله آزاداندیشی داشته باشند.
آنچه ضروری است اینکه در راستای تحقق مطالبات و منویات رهبری، همه نخبگان و صاحب نظران حوزوی و دانشگاهی باید وارد عمل شوند.
نکته بسیار مهم دیگر اینکه فراتر از مباحث سیاسی که متأسفانه انرژی زیادی را از جامعه میگیرد، باید این مباحث مورد توجه قرار گیرد، زیرا بسیاری از این مباحث سیاسی مباحثی بدون فرجام است و اگر ما میخواهیم تحول علمی لازم را داشته باشیم ناگزیر هستیم به دور از نگاههای سیاسی و جناحی این مطالبه را دنبال کنیم.
در سالهای اخیر در رسانهها و مجامع علمی از ضرورت تجاری سازی علم سخن به میان آمده است، شما چقدر معتقد هستید ما در زمینه علوم انسانی نیز باید به سمت تجاری سازی گام برداریم؟
- تلاش در مسیر تجاری سازی علم یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است، هر چند معتقدم درباره علوم انسانی نباید این مساله طرح شود، بلکه باید تحول اساسی در باب تولید علوم انسانیِ اسلامی دنبال شود. به عبارت دیگر ما به دنبال این نیستیم که تحول در علوم انسانی ، لزوما به منفعت اقتصادی منجر شود، زیرا مبنای حرکت در این بخش متفاوت از سایر شاخههای علمی است که در آنها سودآوری و تجاری سازی مطرح است. بنابر این مهم آن است که باور داشته باشیم امروزه یکی از ضروری ترین مسایل برای رشد و تعالی کشور، تلاش برای تحول در علوم انسانی و اسلامی سازی آن است. البته به لطف الهی چند سالی است این حرکت شروع شده، اما باید تقویت شود تا در ادامه شاهد برکات و دستاوردهای بیشتر آن باشیم.
خود این باورمندی به تحول در علوم انسانی بسیار مهم و مبنایی است. البته باید توجه داشت تحول در علوم انسانی بدان معنا نیست که ما به جای پرداختن به حقایقِ علمی، دنبال مبانی تحمیلی و فرمایشی باشیم، بلکه باید بر اساس معرفت دینی، در مقام نقد و اصلاحِ علوم انسانی برآییم. در این میان جای بسی خرسندی است که امروز پرچمدار این مباحث، رهبری حکیم و فرزانه است که بر ضرورت تحقق تمدن نوین اسلامی با تکیه بر علوم انسانی بومی و اسلامی تاکید دارند و بدنه دانشگاهی و حوزوی را به این سمت و سو فرا میخوانند.
رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی گفت: امروز یک تصور غلطی بین بدنه متدینین و مساجد کشور و مسئولان دولتی است که گمان میکنند دولت نباید نسبت به مساجد وظیفه رسمی داشته باشد.
حجتالاسلام علی ذوعلم رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
به مناسبت دهه تکریم و غبارروبی مساجد گفت: با وجود اینکه عدهای تلاش
دارند تبلیغ کنند رغبت جوانان به مساجد کمرنگ شده است، تصور بنده اینگونه
نیست و مشاهدات ما نشان میدهد حضور فعالانه جوانان با وجود کاستیها در
مساجد قابل قبول است، البته کافی نیست.
وی در ادامه افزود: ما برای اینکه رغبت جوانان به مساجد را زیاد کنیم، باید مدیریت و برنامههای مساجد را بازبینی کنیم، کاری که در برخی مساجد صورت گرفته و جواب هم داده است. امروز ما مساجدی داریم که مشارکت جدی با تلاش جوانان دارد و در مدیریت مساجد جوانان را دخالت دادهاند.
ذوعلم درباره راهکارهای کلان جذب جوانان به مساجد گفت: راهکار اول ترسیم الگوهای مطلوب برای مساجد و طراحی شرایط و اقتضائات محلی و منطقهای است، نکته دوم در سطح سیاستگذاری کلان کشور باید به دنبال احیاء جایگاه مساجد باشیم و مساجد را به عنوان کانون اصلی اشاعه فرهنگ اسلامی بدانیم. سوم این است که در تخصیص اعتبارات مساجد کوشش کنیم چرا که امروز یک تصور غلطی بین بدنه متدینین و مساجد کشور و مسئولان دولتی است که گمان میکنند دولت نباید نسبت به مساجد وظیفه رسمی داشته باشد، درحالیکه در یک نظام اسلامی مساجد کانون اصلی اشاعه فرهنگ اسلامی هستند.
رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی افزود: نکته دیگر برای مدیریت مسجد که فراتر از بهرهمندی از امامت جماعت با اخلاق و تربیت است، باید زیرساختها را با تربیت مدیران و ائمه جماعت مطلوب فراهم کنیم و زمینه را برای فعالسازی مساجد فراهم آوریم. از این جهت ما هنوز کار لازم را انجام ندادهایم و علی رغم اینها رغبت به مساجد کافی نیست.
وی با تعریف خاطراتی از حضور در مساجد گفت: در انقلاب اسلامی ایران واقعا مساجد تأثیرگذار بودند و به عینه در دوران نوجوانی این اثرگذاری را شاهد بودیم؛ زمانی که یک دانشآموز دبیرستانی بودم در سالهای اول دهه 50 در مسجد محل ما هیئتهایی وجود داشت که دانشآموزان در آن جلسات قرآن برگزار کرده و تفکر ناب اسلامی و دیدگاههای انقلابی از این طریق در نوجوانان اشاعه مییافت.
ذوعلم در پایان گفت: امروز هم مساجد ما همین نقش را در استمرار روحیه بسیجی و اشاعه ارزشهای اسلامی ایفا میکنند امروز البته نقش مسجد سامانیافتهتر شده است و باید تلاشمان این باشد از این فرصت و صبغه نهادینهشده اسلامی در مساجد بیشترین بهرهبرداری را در جهت رشد اعتقادی و اخلاقی و فرهنگی را داشته باشیم که زمینهساز رشد بیشتر کشور است.
دومین همایش «اجتهاد و نوآوری فکری امام خامنهای (مدظله العالی)» در سالن مجمعالحدث دانشگاهی وابسته به دانشگاه لبنان با عنوان راهبردهای فرهنگی اسلامی در جهان امروز برگزار شد.
به نقل از ادارهکل روابط عمومی و اطلاعرسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، در این همایش سه روزه که از روز چهارشنبه 20 خرداد آغاز شده بود و روز گذشته جمعه 22 خرداد به پایان رسید، دهها تن از علما، دانشمندان و اصحاب فرهنگ و اساتید دانشگاهها از کشورهایی مانند ایران، لبنان، مغرب، عراق، اردن، عمان و همچنین الازهر مصر، شرکت کردند.
در این همایش که به ابتکار پژوهشکده مطالعات دینی و فلسفی «معهد المعارف الحکمیه» لبنان و همکاری برخی دانشگاهها و نهادهای ایرانی و حمایت رایزنی فرهنگی ایران در لبنان برگزار شد، یک هیأت ویژه از روحانیون و شخصیتهای دانشگاهی از کشورمان به ریاست حجتالاسلام علی ذوعلم، معاون پژوهشی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی حضور یافتند.
شیخ نعیم قاسم، معاون دبیرکل حزبالله، محمد فتحعلی، سفیر و محمدمهدی شریعتمدار، رایزن فرهنگی ایران در لبنان هم در این همایش حضور داشتند و سید حسن نصرالله، مهمترین سخنران این همایش بود که سخنان خود را از طریق ویدئو کنفرانس ارایه داد.
در مراسم افتتاحیه که با استقبال عمومی گسترده مردم و دانشجویان نیز مواجه شده بود، شیخ شفیق جرادی، رییس معهد المعارف الحکمی و دبیر همایش، در سخنرانی خود ضمن بیان اهداف و انگیزههای برپایی این همایش، به ضرروت بررسی افکار و آرای امام خامنهای به خصوص در بعد فرهنگی و استراتژی فرهنگی پرداخت و تأکید کرد که این همایش، فتح طریقی برای استفاده از ظرفیتهای فکری و شخصیتی بزرگان جهان اسلام همچون امام خامنهای (مدظله العالی) در دوران پراضطراب کنونی است.
رییس پژوهشکده مطالعات دینی و فلسفی همچنین گفت: محور گفتوگوها و بررسیها، اندیشههایی است که حضرت امام خامنهای به علما، متفکران و اندیشمندان مسلمان برای عبور از این مرحله فتنه تکفیری ارایه کردهاند. راههای مقابله با پیامدهای فرهنگی ناشی از تحرکات و اقدامات گروههای تکفیری که هدف آنها مشوش کردن چهره اسلام و مسلمانان است، بررسی خواهد شد.
دومین سخنران این همایش، دبیرکل حزب الله لبنان، سید حسن نصرالله بود که از طریق ویدئو کنفرانس سخن میگفت. وی با بیان اینکه امام خامنهای، شخصیتی با ابعاد مختلف هستند، اظهار کرد: از زمانی که حضرت امام خامنهای، رهبری را بعد از حضرت امام خمینی (ره) بر عهده گرفتند، غربیها یک تحریم قوی و شدیدی را برای اظهارات ایشان درباره مسایل بسیار مهم وضع کردهاند؛ چراکه امام خامنهای، فرماندهی شجاع برای امت اسلامی و متفکر و اندیشمندی بزرگ هستند که با علوم غیرحوزوی مانند شعر و ادب و فرهنگ هم آشنایی بسیاری دارند.
زیرا ناکارآمدی و به بن بست رسیدن این علوم در غرب خود شاهدی است بر ادعای ناتوانی آن در حل مشکلات بشر سردرگم و در معرض بحران؛ از این رو در گفتوگویی با حجت الاسلام والمسلمین علی ذوعلم، استاد حوزه و دانشگاه و رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره تأثیر علوم انسانی وارداتی بر جهل و چالشهای پیش روی جامعه به بحث و بررسی پرداخته ایم که مشروح آن را میخوانید:
آیا رواج علوم انسانی وارداتی از غرب در محیط های علمی میتواند، مروج جاهلیت مدرنی که رهبر معظم انقلاب نسبت به آن هشدار داده اند، باشد؟
پس از دوره رنسانس و زمانی که غرب عصر جدید خود را به عنوان دوره حاکمیت سکولاریسم بر نظام اجتماعی خویش آغاز و عقل خودبنیاد را جایگزین عقل وحیانی کرد و چشم از آسمان برگرفت و به زمین قناعت کرد، علوم انسانی در غرب متولد شد نه صرفا به عنوان دانشی برای کشف حقایق و واقعیات انسانی، بلکه به عنوان عرصهای علمی که عهده دار مدیریت جامعه و تجویز راهکارهای مدیریتِ انسان روی زمین است.
تلقی جدید از علوم انسانی معنای تازهای از علم را ارایه و القا کرد و آن این بود که رسالت علم نه فقط تفسیر جهان، جامعه و انسان، بلکه راهبرد و راهکاری برای تغییر آنهاست، از این منظر علوم انسانی با یافتههای عینی و استنتاجهای ناقص و نارسا و تعمیمهای غیرمنطقی تلاش کرد احکام ثابتی را برای همه جهان ارایه کند.
اما دو علت اساسی به عدم توفیق علوم انسانی در غرب منجر شد، یکی عدم بهرهبرداری از مبانی انسان شناسی قدیم و واقع بینانهای که به متن هستی توجه دارد که ما برای شناخت انسان به آن مبانی نیاز داریم و دانش خوداتکای انسان از آن محروم است، زیرا این عامل مانع دستیابی علوم انسانی به اصول و قواعد حقیقی و ریشهای تحولات و رویدادهای انسانی شد.
عامل دوم غلبه منفعت گرایی و نگاه خود برتر بینی در غرب است که صحنه استنباط قواعد اجتماعی را عمدتا به غرب محدود کرد، از این روست که میبینیم کسانی مانند مارکس که در صدد ارایه فلسفهای ماتریالیستی برای تاریخ بودند، دوره بندی تاریخی خود را صرفا با استناد به اروپا ارایه کردند، اما وی در اواخر به این نارسایی اذعان کرد که دورههای تاریخی فلسفه تاریخ ماتریالیستی منطبق با دورههای تاریخی شرق نیست و تفاوتهای آشکاری بین این دو وجود دارد.
با چنین نقصهای عمق و آشکار، علوم انسانی تولید شده در غرب چه کار آمدی هایی دارد؟
در حقیقت علوم انسانی غربی از این جهت صرفنظر از محدودیت منابع علمی و نارسایی دانش خود اتکای انسان، صرفا میتوانست برای خودِ غرب معتبر و کارآمد باشد، در حالی که مدعی اعتبار عام و مطلق برای دیگر جوامع نیز بود!
با چنین پیشینهای درباره علوم انسانی بدیهی است این علوم نمیتوانست گره گشای مشکلات و پاسخگوی مسایل و مشکلات ما باشد، اما نظام تقریبی آموزشی ما در دوره تثبیت و توسعه سلطه غرب بر ایران یعنی دوره رضاخان به همراه خود، دانش را به عنوان یک علم در فضای آموزشی کشور مطرح کرد و باوجود نقدهای اساسی که انگشت شماری از اندیشمندان ما به مبانی علوم انسانی داشتند، خود را بر فضای علمی فکری ما تحمیل کرد.
اما موضوعی که ما امروز با آن روبهرو هستیم این است که با تلاش عمیق و گسترده علمی به تحول در علوم انسانی بپردازیم و در عین احتمال اقتباس بخشهایی از علوم انسانی کنونی، در ساختار این علوم بر مبنای منابع وحیانی و متکی به دو منبع عقل و نقل، تحول را سامان دهیم.
کنار نهادن آموزههای و حیانی از علوم انسانی و نادیده گرفتن ارتباط با خدا و چشم بر گرفتن از آسمان در میدان علم چه پیامدهایی برای بشریت به همراه داشته است؟
اساسا در دوره جدید معنای علم در غرب دچار فروکاهی و تقلیل گرایی شد، علوم تجربی که با روش مشاهده و آزمون و خطا و بنا بر اصل ابطال پذیری معتبر شمرده میشوند تنها یکی از اقسام علم هستند، در حالی که در دوره مدرن معنای واقعی علم منحصر به آن شد.
در نگاه ما علوم نقلی و نیز علوم عقلیِ غیرتجربی علم شمرده میشود، اما روش و سازوکار اعتبارسنجی این علوم و عرصه اعتبار و کارآمدی آنها با هم تفاوت دارد؛ از سوی دیگر اعتبار علوم تجربی نیز به اعتبار گزارههای فلسفیای وابسته است که آشکار یا پنهان در زیرساخت فکری و نظری علوم تجربی قرار دارند.
افزون بر این، بدون برخورداری از یک نظام فکری و فلسفی متقن و معتبر، پای علوم تجربی نیز برای کارآمدی و اعتبار علمی میلنگد و استفاده از معرفتی که توسط انبیای الهی و از طریق وحی به انسانها عرضه شده است، یک منبع عمیق معرفتی بیبدیل را در اختیار ما قرار میدهد که صرفنظر از آن سقف حرکت علمی و تعالی جویانه ما، بشدت تنزل میکند، بنابراین، استفاده از آموزههای وحیانی چیزی نیست جز دسترسی و بهره برداری از یک منبع معرفتی پایان ناپذیر و معتبر و الهام بخش برای حرکت علمی انسان.
در روایات و آموزههای دینی ما تصریح شده برخی علوم غیرنافع هستند و تاثیر سوء دارند، آیا میتوان مشکلاتی که جهان امروز اعم از جنگ و خونریزی و کشتار درگیر آنهاست را پیامد رواج علوم غیرنافع و جدای از منبع وحیانی دانست؟
بله، این را فقط اندیشمندان ما نمیگویند، بلکه برخی اندیشمندان غربی نیز در نقد عمیق به مدرنیته قایلاند که علم کنونی علمی است که در ساختار خود تخریب و توسعه طلبی را به هر قیمتی تجویز میکند و نتیجه پیروی از چنین علمی بحرانهای کنونی را رقم زده است، بنابراین میتوان گفت ضرورت تحول در علوم انسانی صرفا احساس نیاز جامعه اسلامی ما نیست، بلکه متفکران غربی هم این را تایید میکنند.
به طور مصداقی کدام مشکلات امروز بشر خروجی رواج علوم انسانی فاقد نگاه وحیانی و ارتباط با خداست؟
به طور کلی نگاه سودمدارانه و لذت گرایانه به زندگی که در بخشهایی از علوم انسانی مبنا و معیار قرار میگیرد یا نگاهی که به مقوله قدرت در علوم سیاسی رایج و غربی وجود دارد همه در مدلسازیهای اجتماعی تبلور مییابد و این مدلسازیها خود به خود به ایجاد تبعیض و اختلاف طبقاتی، انواع و اقسام فسادهای اجتماعی، فروپاشی خانواده، تنزل جایگاه زن در جامعه، شکل گیری طیف وسیعی از انسانها به عنوان طبقات فقیر و محروم، دامن زدن به مشکلات اجتماعی و حتی ایجاد بیماریهای جدید در جامعه و بحرانهایی مانند محیط زیست منتهی میشود. عوامل و ریشه همه این مسایل به مدلهای جامعه سازی طراحی شده، بر مبنای علوم انسانیِ غربی باز میگردد و به نظر میرسد تحول اساسی در زندگی کنونی بشر جز با تحول در مبانی نظری علوم انسانی و سپس اصلاح و کارآمدسازی این علوم و مدلهای زندگی ناشی از آن قابل تصور نیست.
آیا میتوان ناکارآمدی سبک زندگی در حل مشکلات و دغدغه هایی که درباره آن وجود دارد را نیز از خروجیهای علوم انسانی فاقد نگاههای دینی و وحیانی دانست؟
بله، این مقولهها کاملاً از نظر نظری و زیربنایی به یکدیگر مرتبط هستند مقوله فرهنگ، علوم انسانی، سبک زندگی و الگوهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامات حاکم بر زندگی جمعی ما همه از یک آبشخور نظری بهره میبرند و وقتی سبک زندگی با نگاه معیوب به انسان شکل بگیرد و از ارزشهای اساسی غفلت کند و سطحی نگری نسبت به رفتارهای انسان داشته باشد، این موضوع پیامد نارسایی در شناخت انسان است که همین عامل یعنی نارسایی در شناخت انسان و ضعف تحلیل درست درباره او در بعد فردی و اجتماعی در علوم انسانی نیز منشأ ناکارآمدی و کاستی میشود.
افزون بر این، بسیاری از شاخههای علوم انسانی و علوم جدیدی که در عرصههای ارتباطات و مقولههای فرهنگی و مسایل ناظر به خانواده مطرح است مستقیم بر سبک زندگی اثر دارد، از این روست که باز تاکید میشود بدون تحول در علوم انسانی، زیرساختهای تحول در سبک زندگی نمیتواند در جهت مطلوب حرکت کند.
رسالت حوزه و دانشگاه در برابر علوم انسانی وارداتی و مبانی مشکل ساز آن چیست؟ آیا تحول از رسالتهای این دو نهاد است؟
این مسأله باید اولویت حوزه و دانشگاه باشد. کدام بخش و نهاد دیگر جز حوزههای علمیه و دانشگاه در جامعه صلاحیت ورود علمی به موضوع تحول در علوم انسانی، اصلاح سبک زندگی و ارتقای مباحث فرهنگی را دارد؟
البته ساختار حاکم بر این دو مجموعه و فرهنگ آموزشی و پژوهشی آنها هر کدام به نحوی نسبت به این مسأله مهم هنوز همسویی و همراهی کامل نشان ندادهاند گرچه حرکتهای بسیار خوبی هم در دانشگاهها و هم در حوزههای علمیه ما شروع شده، اما نسبت با انتظاری که از این دو مجموعه وجود دارد و اهداف بلندی که در پیش داریم و نیز نسبت به پیچیدگی و عمق و گستره کار، هنوز فاصله زیادی تا نقطه مطلوب دیده میشود و بارها تاکید شده گام نخست پذیرش واقعی این مسؤولیت و احساس سنگینی بار این رسالت توسط حوزه و دانشگاه است که باید صورت بگیرد تا به اصلاح روشها و سازوکارها و فرآیندها بینجامد.
جهت دانلود روزنامه قدس کلیک فرمایید