حجت الاسلام و المسلمین علی ذوعلم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از پژوهشگران کشور در عرصه مطالعات حوزه فرهنگ است. همراه با رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پیوست فرهنگی را از ابعاد مختلف بررسی کردیم.
پیوست نگاری فرهنگی چیست و اهمیت آن در کشور به چه میزان است؟
بحث پیوست نگاری فرهنگی بحثی است که چندین سال قبل مقام معظم رهبری مطرح کردند و جایگاه اصلی بحث این است که ما برای ساماندهی فرهنگی به کشور بایستی بتوانیم از همهی ابزارها، قالبها و زمینههایی که میتواند نتیجه فرهنگی و تأثیرگذاری فرهنگی داشته باشد، استفاده کنیم. در واقع دو نگاه به مقوله فرهنگی وجود دارد؛
یک نگاه، نگاه حداقلی است که ما بحث فرهنگ را فقط در ابزارهای شناخته شدهی فرهنگی خلاصه میکنیم. مثلاً فکر میکنیم فقط فیلم، موسیقی، مسجد، منبر و ... کار فرهنگی انجام میدهند.
نگاه دیگر، نگاه واقع بینانه و حداکثری است که در آن همهی مقولاتی که در زندگی مردم جامعه تأثیرگذار است، دارای نقش و بار فرهنگی هستند. یعنی فعالیتهای اقتصادی، قانونگذاری در جامعه، تصمیماتی که شوراهای مختلف به شکل کلان در زمینههای سیاسی- اجتماعی و همهی عرصهها میگیرند، همه دارای اثر و پیامد فرهنگی است. بنابراین اگر ما این مطلب را بپذیریم، برای اصلاح و ارتقا و جهت دهی فرهنگ باید از همه ابزارها و مقولهها استفاده کنیم.
بنابراین در ذیل مسئلهی مهندسی فرهنگی، ما به پیوست نگاری فرهنگی به عنوان یکی از اقدامات کلان مهندسی فرهنگی نیاز داریم و پیوست نگاری فرهنگی به این معناست که در طرحهای بزرگ اقتصادی و عمرانی و در پروژههای کلان ملی که در عرصههای مختلف طراحی و اجرا میشوند، بتوانیم از ظرفیت فرهنگی این پروژهها استفاده کنیم و پیامدهای احتمالی این پروژهها را شناسایی و از آن پیشگیری کنیم.
تا کنون بحث پیوست فرهنگی و مهندسی فرهنگی به چه میزان در کشور اجرایی شده است؟
تا آنجا که من اطلاع دارم، بعضی از موسسات و مجموعهها تأسیس شدهاند تا بتوانند در مسئله پیوست نگاری فرهنگی کمک کنند. ولی با کمال تأسف هنوز آن کار جدی که باید انجام شود، صورت نگرفته است. البته خوشبختانه در این زمینه حداقل یک فرهنگ سازی شده است. البته زمانی بود که مدیران پروژههای بزرگ و طراحان اقدامات کلان اقتصادی و صنعتی و عمرانی اصلاً ضرورت و نیازی برای پیوست نگاری فرهنگی احساس نمیکردند. اما خوشبختانه الآن این ضرورت و اهمیت احساس شده است. نکته مهم این است که باید جایگاه پیوست نگاری فرهنگی را درست تبیین بکنیم. یعنی باید پیوست نگاری فرهنگی را مستقل یا در کنار مهندسی فرهنگی قرار دهیم. در واقع پیوست نگاری فرهنگی راهکاری برای مهندسی فرهنگی است و باید نگاه ما به مقولههای اقتصادی و عمرانی یک نگاه فرهنگ بنیان باشد. یعنی قبل از آنکه بین فرهنگ و سایر مقولات تعاملی ایجاد کنیم، به این نیاز داریم که پیوست فرهنگی را برای بحثهای مختلف ایجاد کنیم و این فقط مختص پروژههای عمرانی و اقتصادی نیست بلکه ما باید تبعات فرهنگی هر تصمیم بزرگی که در جامعه گرفته میشود را تحلیل کرده و تعاملش با فرهنگ را بررسی کرده باشیم.
در کشور طرحهای عمرانی فراوانی در حال اجرا است که ممکن است با ذهنیتی که از ماهیت جمهوری اسلامی وجود دارد، زاویه داشته باشد. آیا در این پروژهها ضرورتی برای پیوست فرهنگی وجود دارد؟
قطعاً این ضرورت وجود دارد اما برای اینکه این ضرورت محقق شود ما به یک سری زیرساختها و پیش نیازها احتیاج داریم. اولین پیش نیاز طراحی و تدوین پیوست فرهنگی اینست که مبنا و اصول فرهنگی ما مشخص باشد یعنی بر اساس یک چارچوب تعریف شده و اجماعی محکم سراغ این کار برویم. اگر بخواهیم این کار را سلیقه ای انجام دهیم و هر کس از ظن خودش پیوست فرهنگی تولید بکند، ما در یک مرحلهای از آشفتگی فرهنگی قرار میگیریم و به خاطر اینکه این اتفاق نیفتد و پیوست نگاری فرهنگی بتواند ما را به ساماندهی فرهنگی برساند، باید مبنای نظریه اولیهمان را کاملاً تبیین کرده باشیم و یک فهم مشترک نسبت به آن مبانی شکل گرفته باشد. خوشبختانه الآن این مقدمه فراهم است و در این نقطه قرار داریم که مبانی اصول و ارزشهای بنیادین فرهنگی ما در فصل اول سند مهندسی فرهنگی کشور تصویب شده است. گام دوم این است که ما کارشناسانی را تربیت کنیم که ضمن آشنایی و فهم عمیق این مبانی و اصول و ارزشها، از مهارتها و تکنیکهای لازم برای طراحی پیوست فرهنگی هم برخوردار باشند. چون کار پیوست نگاری فرهنگی کار کاملاً تخصصی و فنی است و نمیتوانیم یک جمعی را که از نظر فرهنگی دلسوز و معتقدند و باورهای خوبی دارند را بیاوریم و بگوییم پیوست نگاری کنید، این ویژگیها لازم است ولی کافی نیست.
قطعاً باید دورههای آموزشی را در قالب کارگاههای انتقال تجربهها و مهارتها طراحی کنیم تا این کارگاهها و مجموعه آموزشی بتوانند اولاً افراد دغدغهمند و با انگیزه را جذب کنند تا هم در بعد مبانی نظری و اصول و ارزشها آموزشهای لازم را به آنها بدهند و هم روش کار و مهارتها و توانمندیهای عملی و تکنیکی کار طراحی پیوست فرهنگی را به آنها منتقل بکنند. بعد از این مرحله قطعاً میتوان تضمینهای قانونی که وجود دارد را مطرح کرد. در برنامه پنج ساله کشور این مطلب به عنوان یک وظیفه تصویب شده که باید دستگاهها و کسانی که طرحهای بزرگ اقتصادی و عمرانی را انجام میدهند، پیوست فرهنگی را هم به ضمیمه طرح خودشان داشته باشند. قطعاً پیوست فرهنگی یک نسخهی محدود کننده نیست. بلکه نسخهای است که ظرفیت هایی را میشناسد و معرفی میکند که بتوانند زمینههای فرهنگی ارتقا بخش به بهرهوری را معرفی بکنند. بنابراین حتی از نظر اقتصادی هم به نفع این پروژههاست که دارای پیوست فرهنگی باشند و آن ملاحظات فرهنگی را قبلاً دیده باشند اگر ما بتوانیم این مراحل را طی کنیم قطعا این پروژههایی هم که شما مطرح کردید میتوانند زیر چتر پیوست فرهنگی قرار بگیرند.
شما برای چند سال دیگر پیش بینی میکنید که انشاءالله چنین اتفاقاتی بیفتد؟ آیا می شود تخمین زد؟
اگر سرعت حرکت ما سرعتی باشد که در هفت هشت سال گذشته داشتهایم، به نظرم خیلی نمیتوانیم امیدوار باشیم که در زمان مناسبی این اتفاق بیفتد. اما اگر نه ما یک تحرک بیشتری در دستگاههای ستادی و فرهنگی داشته باشیم، این روندی که عرض کردم میتواند در یک بازهی یک ساله اتفاق بیافتد. یعنی اگر هر چه سریعتر سند مهندسی فرهنگی کشور به تصویب نهایی برسد و بعد آن مرحلهی دوم تولید اسناد بخشی و منطقهای آغاز شود، شاید در یک دوره یک ساله بتوانیم این پیش نیازها را فراهم کنیم.
عملکرد دستگاههای مختلف خصوصا شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان قرارگاه فرهنگی کشور در این بحث را چگونه ارزیابی میکنید؟
باری که بر دوش شورای انقلاب فرهنگی است، بار سنگینی است و به خصوص در شرایطی که هنوز ما نقشهای هم برای عملیات در دست نداریم، قابل انتظار نیست که به خوبی بتواند توسط دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی اجرا شود. ولی در مجموع نسبت به امکانات و ظرفیتها و توانمندیهایی که در کل دستگاههای فرهنگی ما هست، در چهار- پنج سال گذشته در دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی تحرک بیشتری ملاحظه کردهایم، که البته در کنار بعضی از نقدها و نارساییهایی که وجود دارد، این تحرک قابل تقدیر است و نمیشود آن را نادیده گرفت، اما باید بیش از آنکه به گذشته نگاه کنیم، به آینده توجه کنیم. انشاءالله هرچه سریع تر سند نقشه پیوست فرهنگی تصویب میشود و بر اساس آن یک نوع بازنگری و بازسازی هم در خود شورای عالی انقلاب فرهنگی اعمال شود تا در یک بازطراحی جدید، امکانات و نیروی انسانی و منابع لازم را در اختیارش قرار دهیم.
چگونه میتوانیم بحث پیوست فرهنگی را با محصولات فرهنگی ارتباط دهیم ؟
ما در بحث فرهنگ سه لایه و سه سطح را مطرح میکنیم. یک سطح، سطح نظری و مفهومی فرهنگ است، سطح دوم سطح ساختاری فرهنگ است و سطح سوم سطح محصول است. آن زمینهای که ما میتوانیم مدیریت کنیم و در آن دخالت کنیم دو سطح اول و دوم است. یعنی ما میتوانیم در بحث نظریه پرداز برای فرهنگ با تلاش بیشتر علمی، نظری، فلسفی، جامعه شناختی یک غنی سازی در بحث مفهوم نظریه فرهنگ داشته باشیم. میتوانیم به یک وحدت نگرش در مقوله فرهنگ نزدیک شویم. کاری که سند مهندسی فرهنگی کشور در یک بخشی دارد انجام میدهد. اگر این انجام شود و نگاه ما به فرهنگ یک نگاه واحدی باشد، آنگاه میتوانیم به مرحله دوم برسیم که بحث مهندسی ساختارها و منابع انسانی و فرایندهای کارهای فرهنگی است. آن سطح اول را غالباً مهندسی فرهنگ میگوییم. در سطح بعدی به مهندسی فرهنگی نیاز داریم که اگر این دو مرحله را انجام دهیم خود به خود محصول فرهنگی سامان پیدا میکند. پس ما در بحث محصول نمیتوانیم به طور مستقیم و مستقل از مهندسی فرهنگی مداخلهی هدایتگرایانهای داشته باشیم. حال اگر در بخش دوم پیوست فرهنگی را در مورد طرحها و پروژههای عمرانی و اقتصادی و جهانگردی- صنعتی و ... اعمال کنیم، محصول خودبه خود بر اساس آن جهت دهی فرهنگی مطلوب شکل خواهد گرفت. توجه به پیوست نگاری فرهنگی و جدی گرفتن این مقوله حتماً در بهبود بخشیدن به محصولات فرهنگی مؤثر خواهد بود.
خیلی از محصولات فرهنگی که در کشور تولید میشود به خوبی توزیع نمی شود و مثلا محصولی که در تهران تولید می شود کمتر به دست شهرستانی ها می رسد. علت چیست؟
این به دلیل آنست که هنوز مدیریت فرهنگی ما مدیریت یکپارچه، سامان یافته و هدفمند نیست. و ما هنوز برای آن توزیع که شما مطرح نمودید یک شبکه کارآمد نداریم. در این مورد هم باید امیدوار باشیم که نقشه مهندسی کشور تصویب و اجرا شود تا در سالهای آینده این نقیصه هم بر طرف شود.
آیا برای مراکز فرهنگی هم پیوست نگاری فرهنگی لازم است؟
قطعا نه. یعنی ما بحث پیوست نگاری فرهنگی را برای فعالیتهای کلانی مطرح میکنیم که ظاهراً جنسشان جنس فرهنگی نیست ولی دارای پیامدها و آثار فرهنگی هستند. مثلا اگر بگوییم برای مسجد هم پیوست فرهنگی نیاز داریم مثل این است که بخواهیم برای حوزهی علمیهی قم انجمن اسلامی تأسیس کنیم. در مسجد هم کار ما ساماندهی فرهنگی است و باید طراحی و نقشه فرهنگی برای مسجد هم داشته باشیم. آنجا دیگر نمیشود سخن از پیوست فرهنگی مسجد به میان آورد. ممکن است بگوییم برای ساخت و ساز مساجد بایستی به همه جنبههای فرهنگی توجه کرد و این به همان معناست که نقشه مسجد ما یک نقشه فرهنگی جامع باشد. اما بدین معنا نیست که کارکرد مسجد یک کارکرد خاصی است که برای بعد فرهنگیاش به پیوست فرهنگی نیاز داشته باشیم. برای ساخت و ساز یک هتل، یک مرکز بزرگ تفریحی، برای احداث یک پروژه صنعتی بزرگ به پیوست فرهنگی نیاز داریم ولی مثلاً برای مسجد، مدرسه، تبلیغ دینی و کارهایی که جوهرهی فرهنگی است، دیگر پیوست فرهنگی معنایی ندارد.
در مباحث اقتصادی، اقتصاد فرهنگی دارای اولویت است یا فرهنگ اقتصادی؟
هیچکدام. هم فرهنگ اقتصاد و هم اقتصاد فرهنگ باید در اختیار خود فرهنگ باشند. البته ما در واقعیت امروز جامعه در پیوست نگاری فرهنگی به آن بعد اقتصاد فرهنگی و فرهنگ اقتصاد هم باید فکر کنیم ولی فقط این نیست. ما به فرهنگ سیاسی، به فرهنگ دینی، به اخلاق اقتصادی هم باید فکر کنیم یعنی اگر ما آن نگاهمان را به پیوست نگاری فرهنگی به ذیل نقشه مهندسی فرهنگی قرار دهیم در این صورت پاسخ سوالات ما روشن است. متأسفانه گاهی دیده می شود که پیوست نگاری فرهنگی در کنار مهندسی فرهنگ تعریف میشود نه در ذیل مهندسی فرهنگی. ما زمانی به پیوست نگاری فرهنگی فکر میکنیم و هدفمان مشخص می شود که اقتصاد را زاییده فرهنگ بدانیم. ولی اگر این را برعکس کنیم، هیچوقت به پیوست نگاری فرهنگی اشاره نداریم. یعنی اتفاق پیوست نگاری فرهنگی اتفاق نمی افتد. ما باید مبنا را فرهنگ قرار دهیم و اقتصاد و صنعت و ... در ذیلش باشد ولی این اتفاق نمی افتد. سوال مهمی است. من مقالهای به یک همایش بین المللی پیوست نگاری فرهنگی دادم که قرار بود اسفندماه در بوشهر برگزار شود که به تعویق افتاد و محور بحث در آن مقاله این است که پیوست نگاری فرهنگی یک راهبرد اساسی و دائمی نیست بلکه یک راهکار کلانی است که ما در این مقطع به آن نیاز داریم. چرا؟ اگر ما نظام های سیاسی و اقتصادی و اجتماعیمان بر اساس فرهنگ و فرهنگ بنیانی طراحی شده باشد، خود به خود جوهره این نظامها فرهنگ را اصل قرار میدهند و دیگر نیازی به پیوست نگاری نداریم. پیوست آنجایی مطرح است که در متن حضور نداشته باشیم، اگر شما در متن باشید باز هم نیاز به پیوست دارید؟! قطعاً نه. بایستی در بلندمدت با تحول در علوم انسانی و نظام اجتماعیمان، با طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، با این اقدامات به نقطه ای برسیم که بنیان اقتصاد ما بنیان فرهنگمحور و ارزشمدار باشد، نه اقتصاد سودمدار و سودمحور. اگر ما به آنجا برسیم کارکرد اقتصاد ما نیز یک کارکرد فرهنگی خواهد بود. پس نیاز ما به پیوست فرهنگی در مرحلهای است که نظام های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در بعضی از لایههای اجرایی هنوز ارزش مدار، معنویت محور و فرهنگ محور نشدهاند. اگر عرصه رقابتهای انتخاباتی ما در جوهره خودش اسلامی و دینی و فرهنگی باشد، دیگر نیازی به اینکه یک منشور مستقل به عنوان یک پیوست تهیه کنیم که بگوید اخلاق انتخاباتی خوب است به این شکل باشد نداریم. اینها برای مرحله گذار است و باید توجه داشته باشیم که اگر به نظام های مطلوب و آن جامعهای که مقام معظم رهبری مطرح کردند به عنوان مرحلهی شکلگیری جامعه اسلامی دست پیدا کنیم، آنجا خود این نظام ها فرهنگ محورند، فرهنگ تولید میکنند و بر اساس چارچوبهای اساسی تولید میشوند و دیگر در چنین جامعهای به پیوست فرهنگی نیازی نداریم. پیوست فرهنگی برای امروز ماست و به گفتهی مقام معظم رهبری ما هنوز در مرحله تکمیل دولت اسلامی هستیم و هنوز الگوی اسلامی- ایرانی در جامعهی ما تحقق پیدا نکرده است. بعضیها فکر میکنند پیوست نگاری فرهنگی یک راهبرد همیشگی است. در حالی که قطعاً این طور نیست و زمانی که اقتصاد ما بر بنیان های اخلاقی و معنوی شکل بگیرد و ما به نظام اقتصادی معنوی برسیم که سرمایه گذاران فقط برای سود سرمایه گذاری نکنند، کارگران و کارمندان فقط برای درآمد کار نکنند و کار در آن جامعه یک ارزش الهی و عبادی داشته باشد، خود اقتصاد هم یک منبع مولد فرهنگ میشود.
در بحث پیوست نگاری فرهنگی آیا به ظرفیتهای منطقه ای هم توجه می شود؟
اساساً در پیوست نگاری فرهنگی باید همه ظرفیت ها، امکانات و محدودیتها و همه ملاحظات را ببینیم. یعنی حداکثر امکان تعامل فرهنگ زا که میتواند این پروژه داشته باشد را باید ملاحظه کنیم منتهی به گونه ای که آن توجیه اقتصادی و فنی کار را ملاحظه کرده باشیم. بنابراین خود پیوست فرهنگی برای هر پروژه و هر طرحی یک امر ذومراتب است. ما باید ببینیم سرمایه گذاران ما، مدیران ما و سیاست گذاران ما تا چه حدی از رشد و بلوغ فرهنگی برخوردارند و حاضرند به این پیوست فرهنگی تن بدهند و آن را بپذیرند؟ باید در همان حد نسخه را تجویز کنیم. درست مانند پزشکی که میخواهد دارو تجویز کند به بنیه این بیمار هم توجه میکند. ما باید به تحمل این پروژه هم نگاه کنیم و بررسی کنیم این پروژه چقدر پیوست فرهنگی را تحمل میکند و نباید و در این کار یک نگاه اداری و فنی صرف داشته باشیم. یعنی خود این پیوست نگاری فرهنگی قبل اینکه نگارش شود باید به عنوان یک فکر و تعامل فرهنگی بین آن کارشناسان پیوست نگار و آن مدیران و سیاستمداران جریان پیدا بکند. باید به این نقطه برسیم که فرهنگ از حالت یک امر ضمیمهای و انضمامی و یک امر حاشیهای و تحمیلی خارج شود و در متن قرار گیرد. در حال حاضر با کمال تأسف فعالیتهای به ظاهر فرهنگی ما فاقد روح فرهنگی است.
در پایان اگرمطلبی باقی مانده است بفرمائید.