چه عوامل و عناصری باعث میشوند اسلام یک دین ذاتا تحولساز و اصلاحگر به حساب آید؟ در طول قرون متمادی، مسلمانان همواره درگیر درانداختن طرحی نو برای مواجهه با انحطاط و ابتذال بودند تااینکه پیدایش استعمار آنان را با هجمهای سهمناک در قالب سیطره سوداگرایانه تمدن غربی روبرو ساخت. بهنظر میرسد تحولانگیزی یکی از خصوصیات ذاتی دین اسلام است و این تحولخواهی، انقلابیگری و اصلاحطلبی دینامیک در فرد یا جامعه مسلمان، تنها به مواجهه و رویارویی با بحرانهای اقتصادی و… منحصر نمیشود، بلکه تمامی شئون زندگی را دربرمیگیرد. در سطور ذیل با جنبههایی از ضرورتهای ذاتی اصلاحطلبی در مکتب اسلام آشنا میشوید.
اگر زمانی سخنگفتن از جنبش های اسلامی به مراجعه تاریخی و پژوهش های کتابخانهای نیاز داشت، امروز این جنبشها به واقعیتی برجسته در سراسر منطقه اسلامی و حتی فراتر از آن در مناطق مسلماننشین تبدیل شدهاند. بزرگترین چالش پیش روی قدرتهای بزرگ که خود را پدرخوانده نظام بینالمللی میدانند، حرکتها و نهضتهایی هستند که زیر لوای اسلام و با الهامگرفتن از آموزههای اسلامی شکل گرفته و روزبهروز استحکام و گسترش یافتهاند. اگرچه میزان تناسب این جنبشها با نگرش و روش اسلامِ ناب متفاوت است، اما بههرحال نسبتی ــ هرچند اندک و گاه توام با کجفهمی ــ که با اسلام دارند، همه آنها را زیر پوشش این عنوان قرار میدهد.
پرسشی که در این میان مطرح میشود، این است: آیا گسترش جنبشهای اسلامی یک امر عَرَضی و عارضی است که دامن کشورهای اسلامی و مردم مسلمان را گرفته یا حقیقتی برخاسته از ذات اسلام و مقتضای آموزههای اسلامی است؟ بهعبارتدیگر، آیا ظهور نهضتها و حرکتهای اسلامی یک استثنا تلقی میشود یا قاعدهای است که بر مبنای اصول و منطق خاصی، خود را در عرصه تحولات جهانی نشان داده است؟
در پاسخ به این پرسش، دو دیدگاه کلی قابل طرح است:
۱ــ دیدگاهی که حرکتهای سیاسی و جنبشهای مبتنی بر اسلام و نهادهای دینی را
امری نامطلوب میداند و بهعنوان دفاع از اسلام، بر آن است که با تلقی
صلحجویی و مسالمتطلبی به مثابه ویژگی ذاتی اسلام، اقدامات و تلاشهای
غیرسیاسی را رویکرد اصلی و مورد قبول نهادها و مراجع دینی برشمارد.
۲ــ دیدگاهی که درصدد نقد و طرد اسلام است، خشونت و جنگطلبی علیه مخالفان را از خصوصیات اسلام میداند و جنبشهای اسلامی را مظهر عقبماندگی و خشونت و اسلام را ناسازگار با تمدن جدید و نظام پیشرفته بشری معرفی میکند.
دیدگاه نخست با استناد به بخشهای عمدهای از سیره سیاسی و اجتماعی ائمه معصومین(ع) و نیز مشی برخی چهرههای دینی معاصر یا گذشته، به گمان خود درصدد است چهرهای مدنی و منطقی از اسلام ارائه دهد و جنبشهای اسلامی را ــ حتی در مطلوبترین و برجستهترین مصداق آن، یعنی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ ــ امری استثنایی و مستند به برداشتها و تلقیهای خاص از اسلام معرفی کند،[i] اما دیدگاه دوم، نگرشهای مسالمتآمیز درباره اسلام را ناشی از دموکراتیزهکردن اسلام توسط روشنفکران و تحتتاثیر آموزههای تمدن جدید دانسته، اسلام را مکتبی خشونتگرا و ناسازگار با نیازها و اقتضائات دوران جدید معرفی مینماید.
دیدگاه نخست حتی در خوشبینانهترین تحلیل، جنبشهای اسلامی را یک استثنا تلقی میکند که از شرایط بیرونی ناشی میشوند و دیدگاه دوم، ظهور آنها را قاعدهای میداند که در متن اسلام ریشه دارد.
در نقد و تحلیل این دو دیدگاه، لازم است ابتدا چارچوبها و مبانی فکریِ عمیق و ریشهدار در اسلام که ناظر به وضعیت مطلوب جامعه و تکالیف و وظایف مسلمانان در مواجهه با شرایط اجتماعیشان هستند، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرند و سپس جایگاه جنبشهای اسلامی اجتماعی و سیاسی در این چارچوب تبیین شوند.
اصلاح، مبنای جنبش های اجتماعی
مفهوم عام، عمیق و گستردهای که در متون و فرهنگ اسلامی از بار ارزشی
فراوان برخوردار است و میتواند خاستگاه اسلامی جنبشهای سیاسی و اجتماعی را
تبیین نماید، واژه «اصلاح» است.
«اصلاح» واژهای است که کاربرد آن را در متون اسلامی، فراوان
مییابیم. این اصطلاح، از بار ارزشی بسیار زیادی برخوردار است و از
دیدگاه قرآن، یکی از شاخصهای صفبندی گروههای اجتماعی بهشمار
میرود.[ii] البته شایان ذکر است، مراد از واژه اصلاح در بحث ما،
همان کاربرد قرآنی و روایی آن است که در چارچوب فرهنگ و ارزشهای
اسلامی، تعریف میشود، نه آنچه معادل رفرم (reform) معنی میشود؛
چراکه مراد از واژه رفرم در گفتمان غربی، کاملا با اصلاح مورد نظر اسلام
متفاوت است.
گرچه غالبا از واژه اصلاح، خدمات و اصلاحات اجتماعی فهمیده میشود اما تامل در کاربرد این اصطلاح در متون فرهنگ اسلامی، عرصههای مختلفی را مینمایاند و اصلاحات اجتماعی را یکی از مصادیق اصلاح معرفی میکند. همانگونهکه استاد مطهری تاکید کرده است، اینگونه نیست که در گفتمان اسلامی «هر خدمتی با معیار اصلاح اجتماعی سنجیده شود و ارزش هر شخصیتی به میزان دخالتش در اصلاحات اجتماعی، معتبر شناخته شود.»[iii]
از دیدگاه قرآن کریم، صلاح و اصلاح مبنای جامع و وجهمشترک همه احکام فردی و اجتماعی و ارزشهای اخلاقی و تربیتی است که در اسلام، مورد تاکید و توجه قرار گرفتهاند. اساسا تنها هدف و غایت بعثت انبیا، اصلاح بوده است؛ چنانکه حضرت شعیب(ع) درخصوص هدف رسالت خود میفرماید: «ان ارید الا الاصلاح ما استطعت (هود / ۸۸): من خواست و اراده ای جز اصلاح و بهسامانآوردن ــ تا هر حدی که توان داشته باشم ــ ندارم» و حضرت ابراهیم در محضر باری تعالی اظهار میدارد: «فاطر السماوات و الارض انت ولیّی فی الدنیا و الاخرهًْ توفنی مسلما والحقنی بالصالحین (یوسف / ۱۰۱): ای آفریننده آسمانها و زمین؛ تو ولی و یاور من در دنیا و آخرت هستی. مرا مسلمان بمیران و به جرگه صالحان وارد کن.»
از دیدگاه قرآن کریم، شرط رسیدن به مقام اولیاءالله، تنها ایمان و تقوای بدون مجاهدت برای ساماندهی و اصلاح خود و دیگران ــ در حد وسع و توان ــ نیست، بلکه اصلاح، شرط لازم ولیاللهشدن است. سیره و سلوک انبیا و اولیای الهی نیز همین بوده است. آنها سعی میکردند با تلاش، تدبیر و مجاهدتهای طاقت فرسا، به اقدامات اصلاحی و نزدیککردن فرد و جامعه بشری به وضع مطلوب بپردازند. امام حسین(ع) در مقام بیان هدف نهضت خونین حماسه بلند کربلا، میگوید: من خروج نکردم برای تفریح و تفرج و نه برای استکبار و بلندمنشی و نه برای فساد و خرابی و نه برای ستم و بیدادگری! من در جست وجوی اصلاح امت جدم قیام و خروج کردهام.[iv]
حضرت علی(ع) نیز انگیزه خود را برای رویآوردن به حکومت، نه رقابت بر سر قدرت یا فزونطلبی، که اصلاح در جامعه اسلامی معرفی میکند[v] و در فرمان مبارک خود به مالک اشتر بر اصلاح و بهبود اوضاع تاکید مینماید.[vi]
بدیهی است، اصلاح و ساماندهی امور دنیا و آخرت مردم، عمدتا بر عهده نخبگان سیاسی و فکری جامعه است و آنان مادامیکه خود شایسته و صالح نباشند، نمیتوانند امور جامعه را اصلاح نمایند.
اصلاح از ریشه صلاح است و صلاح در لغت یعنی بسامانی، درستی، برازندگی، شایستگی و نیکی، در برابر فساد، بدی، تباهی، خرابی، کاستی، خلل و ناشایستگی. اصلاح ــ در برابر فساد ــ یعنی تلاش برای رفع کاستیها و خرابیها و سامانبخشیدن.[vii] مصلح کسی است که درصدد تلاش برای اصلاح برمیآید.
به‎هرحال ضرورت و درستی اصلاح، امری فطری و وجدانی است و بههمیندلیل میتوان گفت، محور دعوت و مجاهدت همه انبیای الهی و مصلحان بشری، آن است که انسان را ــ در همه قلمروها و ابعاد ــ بهسوی صلاح بکشانند و او را به وضع مطلوب نزدیک سازند. اما دراینمیان، تعریف و تشخیص وضع مطلوب چگونه حاصل میشود؟
اگرچه شاخصهای کلان وضع مطلوب نیز امری فطری و وجدانی هستند که هر انسان متعادل و عاقلی میتواند آنها را درک کند، ازآنجاکه بحث ما در چارچوب گفتمان اسلامی اصلاح است، معیارها و شاخصهای وضع مطلوب را میتوان از متن قرآن و سنت نیز بهدست آورد؛ که البته این شاخصها بههیچوجه با شاخصهای فطری بشری منافات و تضادی نخواهند داشت. این شاخصها همان شاخصهای ارزشی و اخلاقی هستند که در سرتاسر قرآن کریم و سنت نبوی(ص) و روایات اهل بیت(ع) به صراحت و روشنی بیان شدهاند و مجموعهای هماهنگ و متوازن را تشکیل میدهند.[viii]
توجه به این نکته مهم است که گرچه روشها و ابزارهای تحقق وضع مطلوب در گذر زمان دستخوش تحول و تکامل میشوند، اما شاخصها و معیارهای اصلی و کلان آن بههیچوجه تغییر نمیپذیرند و بنا به مبانی بینشی ثابت و حق ــ که در چارچوب دریافتهای فطری و عقلی قابل اثبات و تشخیص هستند ــ از ثبات و استمرار برخوردارند. بدیهی است، روشها و ابزارهای اصلاح را با استفاده از علم و تجربه بشری میتوان به دست آورد و تاجاییکه به مشروعیت روشها و ابزارها لطمهای وارد نشود، میتوان از آنها بهره برد، ولی شاخصهای اصلی وضع مطلوب را جز از راه منابع دینی ــ یعنی کتاب، سنت و عقل ــ نمیتوان استنباط کرد.
مروری بر این منابع نشان میدهد که غایت و غرض نهایی و اصلی از تشریع تمامی احکام و ارزشها و نیز مناهی و منکرات شرعی که در قالب واجبات و یا محرمات شرعی و توصیههای اخلاقی در اسلام بیان شدهاند، جز اصلاح انسان به معنی گسترده و جامع آن نیست.
وجوب اصلاح، مبنای مشروعیت جنبش ها
نقطه اصلی در بحث فعلی، این است که مبنای مشروعیت جنبشهای اسلامی
را باید در چارچوب اصلاح ــ از دیدگاه اسلامی ــ بررسی کرد. البته
این چارچوب، بیشازاینکه یک چارچوب فقهی محض باشد، یک چارچوب کلامی
ــ تفسیری است و برخلاف دیدگاههایی که در بیان مشروعیت جنبشها با
چالشهای جدی مواجه هستند، میتواند تبیین کننده شاخصهای مشروعیت
جنبشها قرار گیرد.
در حقیقت از نظر اسلام، حرکتهای حادّ سیاسی به عنوان یک امر مقدس و تنها راهکار مطلوب برای تحول مثبت در اوضاع سیاسی و اجتماعی شمرده نمیشوند بلکه آنچه اصل است، اصلاح به معنی عمیق، گسترده و جامع آن است که در هر زمان و مکانی و به فراخور شرایط و مقتضیات حاکم بر آن، راهکار مناسب خود را باید پیدا کند و از جمله این راهکارها، حرکت حاد سیاسی است.
آنچه مورد تاکید قرار میگیرد، این است که اصلاح ــ به همان معنی و جامعیتی که پیش تر گفته شد ــ مبنای نظری و خاستگاه اسلامی جنبشها است. در هر جامعه اسلامی و در هر شرایطی، همه افراد موظفند اصلاح را سر لوحه مسئولیت و برنامه زندگی خود قرار دهند. طبعا نخبگان جامعه و کسانی که شعاع تاثیرگذاری آنان بر جامعه بیش از دیگران است ــ اعم از نخبگان فکری، علمی، سیاسی و مدیریتی و نیز کسانی که در کانون قدرت اقتصادی جامعه قرار گرفتهاند ــ مسئولیت و وظیفه سنگینتری را برای اصلاحگری برعهده دارند. بیتردید راهکار اصلاح و عرصه اصلاحگری، برای هر شخص حقیقی یا حقوقی در چارچوب توانمندیها، امکانات و محدودیتهای او تعریف و تعیین میشود. قرآن کریم بر اساس آیه شریفه «لایکلف الله نفسا الا وسعها» (بقره / ۲۸۶) برای هرکس در حیطه وسع او ــ و نه فراتر از آن ــ تکلیف تعیین کرده است. درعینحال از جنبه اثباتی این آیه شریفه هم نباید غفلت کنیم که بههرحال هر کسی در حد وسع خود، مکلف و مسئول است که وظیفه اصلاح گری را انجام دهد.
به تعبیر استاد مطهری: اصلاحطلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است، خواهناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبی است.[ix]
در بسیاری از عرصهها اقدامات اصلاحی در قالبها و از طریق راهکارهای متداول و با تصمیمات و تلاشهای شخصی و موردی نخبگان جامعه، امکانپذیر است، اما در عرصه اصلاحات اجتماعی، آنگاهکه چارچوبهای متداول و قانونی جامعه، راه را برای تحول جامعه به سوی مطلوب ببندد، به کارگرفتن قدرت توده مردم برای اصلاح امور لازم میآید و قالب و چارچوب جنبشهای اجتماعی برای اصلاح ضرورت مییابد. در حقیقت، اصلاح، شامل همه شاخهها و گونههای مختلف بهبود و سامان دهی جامعه میگردد؛ حالآنکه جنبشهای اجتماعی و سیاسی به عنوان یکی از راهکارهای اصلاح در شرایط خاص، ضرورت مییابند.
البته این راهکارها در همه موارد، کارساز و مؤثر نیستند و چهبسا به جای بهبود و سامان دهی اوضاع جامعه، به خرابی، هرجومرج و آشوب منتهی گردند یا با رهبری ناصالح و ناکارآمد، موجب تضییع توان توده مردم شوند و بدون حصول نتیجه مثبت، خسارتها و زیانهای بزرگی را در پی داشته باشند یا حتی عنوان جنبش و حرکت حاد سیاسی به محملی برای قدرتطلبی گروهی خودکامه و خودخواه تبدیل شوند و مورد سوء استفاده قرار گیرند و کسانی با نقاب انقلابی گری برای بهبود جامعه، توان توده مردم را برای جلب منافع و تحقق مطامع و اغراض شخصی و شهوی خود، قربانی سازند. بنابراین تشخیص شرایط مناسب برای استفاده از این قبیل راهکارها، امر مهمی است که در چارچوب اندیشه اسلامی باید تبیین گردد. حرکت حادّ سیاسی تنها در صورتی بهعنوان راهکاری مشروع و مُجاز ــ و گاه حتی واجب ــ برای اصلاح تلقی میشود که مشروعیت این راهکار با لحاظ موقعیت جامعه، توان و آمادگی توده مردم مسلمان و فراهمبودن شرایط مساعد برای تحقق هدف اصلاحی، احراز شده باشد.
تحول، عنصر ذاتی اسلام است
انقلابیشدن بیشازهرچیز مستلزم یک انقلاب در ذهن، بینش و شیوه
تفکر است[x] و عناصر این تحول بینشی و فکری برای شکلگیری یک جنبش
اسلامی یا هر روشی که به اقتضای مصلحت و شرایط و امکانات اتخاذ شود،
در متن اندیشه و عمل اسلامی وجود دارد.
اسلام خودبه خود فرد و جامعه معتقد و ملتزم به خود را تحولگرا، انقلابی و فعّال بار میآورد و حتی اگر شرایط نامساعد اجتماعی و سیاسی، از بروز و ظهور آشکار این ویژگی در برخی جوامع، اقشار و یا اشخاص جلوگیری کند، باز هم آمادگی و زمینه هماهنگ و مناسب برای فعلیتیافتن این خصیصه، در هر فرد جامعه مسلمان شکل میگیرد.
بههمیندلیل در همه کشورهای اسلامی ــ و حتی غیراسلامی ــ جنبش تحولگرایانه اجتماعی در همه مسلمانان، علیرغم وجود تفاوتها و حتی تعارضهای فرقهای، فقهی و کلامی در میان آنان، واقعیتی انکارپذیر است و با وجود اختلاف در روشها و راهکارها، دشمنان اسلام را به وحشت افکنده و به چارهجویی واداشته است. فهرست بلندی که هرایر دکمجیان ارائه کرده است، بخشی اندک و بروزیافته از این حرکت را نشان میدهد.[xi] دیدگاه نظریهپردازانی چون هانتینگتون ــ در تئوری جنگ تمدنها ــ میتواند مبتنی بر کشف و توجه به همین حقیقت باشد. هرگونه ستیز با جنبش تحول گرایی مسلمانان ــ که برخاسته از خود اسلام است ــ جز به صحنهکشیدن نیروهای بیشتر مسلمانان برای دفاع از کیان اسلامی و ناکامنهادن دشمنان خشن و مستکبر، نتیجهای نخواهد داشت.
اکنون باید بررسی کنیم که این عناصر جنبشساز و تحولبرانگیز در اندیشه و احکام اسلامی کدامند و چگونه به طور خودبهخود، روحیه و انگیزه تحولطلبی و انقلابی گری را در فرد و جامعه مسلمان ایجاد میکنند؟ این عناصر را در سه بخش دستهبندی و اجمالا بررسی میکنیم.
۱ــ عناصر بینشی:
در متن عقاید اسلامی و جهانبینی توحیدی، عناصر برجستهای وجود دارند
که زمینههای نظری و پشتوانههای اعتقادی تلاش و مبارزه را برای
تحول جامعه، فراهم و تامین میسازند. مهمترین و اصلیترین این
عناصر، نگرش توحیدی و اعتقاد به یگانگی مبدا هستی و منشأ مطلقِ فیض
در نظام هستی است.[xii] همین باور توحیدی، که همه صفات کمالی را از
حضرت حق میبیند و خداوند متعال را واجد و منشا مطلق صفاتی چون قدرت
مطلق، علم مطلق، حیات مطلق، رحمت مطلق، عدالت مطلق، اراده مطلق
و… میداند، در فرد و جامعه مسلمان نیرو و قدرتی پدید میآورد که هیچ
قدرتی را نفوذناپذیر و شکستناپذیر نمیداند و رژیم حاکم یا هر قدرت
ضد اسلامی را ــ گرچه از نظر شاخصها و نهادهای مادی و عینی، قوی و
شکستناپذیر به‎نظر برسد ــ ضربهپذیر و گذرا میبیند. در توحید
اسلامی، ربوبیّت از غیرخدا کاملا نفی میشود و حتی «ارباب»دانستن
پیامبران الهی و ملائکه نیز شرک به خدا و منافی با توحید تلقی
میشود.[xiii]
از این نگاه توحیدی، هیچ عاملی جز خداوند متعال، دارای نقش حقیقی و مستقل در جهان هستی ــ و از جمله در سرنوشت فردی و اجتماعی انسان ــ نیست و زمام همه امور به دست خدا است. یک فرد یا جامعه مومن، جز بر خدا توکل نمیکند و با تکیه بر این یگانه پشتوانه حقیقی و جدّی، در راه تحقق اهداف الهی، مبارزه و استقامت مینماید.[xiv]
از این دیدگاه، نظام هستی بر مبنای عدل استوار است و اگر در زندگی بشر نمونههای بیعدالتی، تبعیض، استبداد، ظلم، امتیازطلبیهای مستکبرانه و…دیده میشوند، همگی از عملکرد «انسان» و انتخاب غلط و عملِ شرکآلود و ناحق او ناشی میشوند.[xv]
نظام عدل و حق حاکم بر جهان هستی در قوانین و سنن حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی انسانها نیز سایه افکنده است؛ ازاینرو «باطل» ــ که نظامهای حکومتیِ ظالمانه، شرکآمیز و مستبد از مصادیق بارز آن بهشمار میروند ــ نمیتواند دوام و استمرار داشته باشد. اراده حضرت حق بر پیروزی نهایی حق بر باطل و استواری نظامِ عدل و حق الهی در زندگی بشر تعلق گرفته، اما رسیدن به این نقطه، مستلزم مبارزات و زدوخوردهای نیروهای حق و باطل در طول تاریخ است.[xvi]
بنابراین مبارزه و رویارویی مؤمنان با ظالمان و ستمگران و نظامهای سیاسی باطل، یک سنت الهی شمرده میشود که با نصرتِ خداوند، سرانجام به نابودی و شکست نیروهای باطل منجر میگردد.[xvii]
امام محمد غزالی حقیقت عنوان مسلمانی را در گرو شناختن چهار مقوله میداند: خود، خدا، دنیا، آخرت.[xviii] درواقع انسان مسلمان با معرفت نسبی این چهار مقوله است که به عنصری انقلابی و تحول خواه تبدیل میشود و اساسا نوع تربیت ذهنی و اعتقادی او، بهطورطبیعی او را مبارز و انقلابی میسازد. چنین انسانی خودش را از آنِ خدا میداند که باید در مسیر عبودیت و اطاعت حق عمل کند تا به محبت و رضوان الهی دست یابد.[xix] او هدف و غایت خود را دستیابی به تعالی و رشدی میداند که از طریق آن بتواند به مقام نفس مطمئنه دست یابد.[xx]
او «خدا» را همراه خود و حاضر و ناظر بر همه اعمال و تصمیمات خود میداند و خود را تنها در برابر «او» مسئول و پاسخگو میشناسد. چنین شخصی تنها در اندیشة آن است که جهتگیری خود را به گونهای مورد پسند خداوند متعال تعیین کند. او معتقد است که همه امکانات و تواناییهای او، از آنِ خدا است و این تواناییها تنها باید در راه کسب رضایت الهی و انجام تکلیف، به کار گرفته شوند، حتی اگر انجام تکلیف، گاه با دشواریها و امور ناپسند همراه باشد. از دیدگاه او، خداوند است که مصالح و مفاسد انسان را تشخیص میدهد و لذا چهبسا اموری که برای انسان مکروه و ناپسند باشند، اما «خیر» انسان در آن نهفته باشد و چه بسا اموری که دوستداشتنی باشند، اما سرانجام به بدبختی و تیرهروزی منتهی شوند.[xxi]
او «دنیا» را محل گذر و مرحله امتحان و آزمایش الهی میداند.[xxii] چنین انسانی برای رفاه و خوشیِ دنیا هیچ ارزش ذاتی و اصالتی قائل نیست. چنین فردی شهوات و خواستههای زندگی را عاملی برای آزمونِ انسان میداند که در مواجهه با آنها، بههیچ وجه نباید تسلیم شود بلکه باید سعادت و تعالی خود را در صرف نظرکردن از این شهوات و خواستهها بجوید.[xxiii]
او سختیها و مضیقههای اقتصادی را ابزار سازندگی و رشد انسان میداند و در دو راهی انتخاب میان پیگیری اهداف الهی و دستیابی به برخورداریهای مادی، بدون درنگ و تردید، جانب اهداف الهی را میگیرد[xxiv] و برتر از آن اساسا ظهور و بروز چنین تعارضهایی را «وعده الهی» تلقی میکند.[xxv] او برخلاف کفار که صرفا به ظاهری از حیات دنیا اکتفا کردهاند و از زندگی اخروی غافل هستند،[xxvi] «آخرت» را اصل و مأوای انسان و زندگیِ ابدی خود را در گرو عبور از دنیا و رسیدن به آخرت میداند.
انسان مسلمان در برخورد با ظواهر زندگی دنیایی، به عمق و نتیجه مینگرد؛ ازاینرو «مرگ» را انتقال از دارالغرور به سوی دارالخلود و دارالسرّور تلقی میکند و اساسا شاخص صداقت خود را در همین نکته میبیند.[xxvii] او مرگ در راه مبارزه و جانباختن در راه تحقق آرمانهای الهی را «شهادت» و حضور در بزم الهی و برخورداری از رزق خاص خداوند تلقی میکند.[xxviii] اینجا است که مهمترین مانع ذهنی و اعتقادی برای تحولطلبی اجتماعی و انقلابیگری، از پیش پای یک فرد مسلمان برداشته میشود؛ «خطرپذیری» و «شجاعت در برابر دشمن» در او ریشهدار میگردد و نهتنها مرگ در راه هدف را شکست و نابودی تلقی نمیکند، بلکه آن را همعرضِ پیروزی قرار میدهد.[xxix]
یکی دیگر از مهمترین عناصر اعتقادی یک فرد مسلمان، ایمان و باور به «نبوت» است. اعتقاد به هدایت الهی انبیا و خاتمیت نبیاکرم(ص)، درحقیقت اعتقاد به جاودانگی دین اسلام و احکام الهی است. این باور، از طرفی التزام یک مسلمان را به حکم الهی و دستورهای خداوند برمیانگیزد و او را وامیدارد تا برای تحقق احکام الهی، به تلاش و مجاهدت بپردازد.[xxx]
برای یک مسلمان حقیقی، میزان پایبندی و پذیرش دستورهای رسولاعظم(ص) و داوریهای آن حضرت در منازعات، علامت ایمان حقیقی شمرده میشود.[xxxi] ضمنآنکه این باور موجب نفی و طرد همه نظامها و چارچوبهای عملیِ غیردینی در زندگی اجتماعی و فردی یک مسلمان حقیقی میشود. انسان مومن به وحی، نبوت و احکام شریعت، عناصر حقوقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعیِ برخاسته از نگرشهای غیرتوحیدی را انکار، نفی و طرد میکند؛ نظامها و مکاتب بشری را کفرآمیز و متعارض با اعتقاد بهنبوت میداند و در بُن اعتقاد او، به صورت ارتکازی و اجمالی، مخالفت و تعارض با هر نظامِ مبتنی بر دیدگاههای بشری و مستقل از وحی الهی، نهفته است؛ ولوآنکه این نظام اجتماعی، بهظاهر دموکراتیک و غیرظالمانه به نظر برسد. بنابراین تحولخواهی و انقلابیگری یک فرد یا جامعه مسلمان، تنها در مواجهه و رویارویی با بحرانهای اقتصادی و… منحصر نمیشود، بلکه همین نگاه توحیدی و الهی، گاه خود زمینه تعارض جدیِ میان نظامهای غیراسلامیِ حاکم و مسلمانان خالص و حقیقی را برمیانگیزد. ازاینرو باید گفت منحصرکردن علت وجودی جنبشهای اسلامی به نقش آنها در «تعارض و مواجهه با بحرانها»، فروکاهی انگیزهها و حقیقت این جنبشها است.[xxxii] یک فرد و جامعه مسلمان، به کمتر از «تحقق همهجانبه دین خدا» رضایت نمیدهد و حتی یک گام عقبنشینی از این موضع و آرمان را برخلاف عقیدة «نبوت» میداند و اگر در صورت توان و امکان، از اجرای حتی یک حکم از احکام الهی صرف نظر کند، خود را مسئول و مستحق مجازات الهی میبیند. حتی اگر نظامهای استبدادی و خشن بر جوامع اسلامی حاکم نباشند، رشد بینش اسلامی و ایمان توحیدی، مردم مسلمان را به تدریج به سوی تعارض و مبارزه با نظام حاکم سوق میدهد تاجاییکه دین الهی تحقق یابد.[xxxiii] زیرا از نگاه یک مسلمان، جز آنچه خداوند برای هدایت بشر مقرر ساخته و فرو فرستاده است، هیچ نظام جایگزینی برای تامین سعادت و کمال انسان یافت نمیشود و جز خداوند، هیچکس از صلاحیت راهنمایی و هدایت بشر برخوردار نیست.[xxxiv]
از دیدگاه توحیدی، یک مسلمان حقیقی نهتنها نمیتواند به نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی غیرمبتنی بر وحی، باور داشته باشد یا از آن پیروی کند، بلکه قادر هم نیست از هر کسی در نظام سیاسی جامعه تبعیت نماید و فرمان بپذیرد. ویژگیهای خاصی که در قرآن کریم در مورد رهبران و زمامداران ــ به صراحت یا تلویحا ــ مطرح شدهاند، به انسان مسلمان اجازه نمیدهند نسبت به شخص حاکم بیتفاوت باشد و از هر کسی فرمان بپذیرد. اطاعتِ یک فرد و جامعه مسلمان منحصر به خدا و رسول و اولیالامر است.[xxxv]
ویژگیها و خصوصیات اولیالامر ــ حتی با صرف نظرکردن از تفسیر خاص شیعی آن ــ در آیات فراوانی از قرآن کریم مطرح شده که اجمالا خصوصیت تقوی و عدالت و نیز علم، آگاهی، درایت و توانمندی ذهنی و علمی، از محورهای اساسی آن هستند. باید تاکید کرد که «امامت»، یکی از عناصر اساسی در اسلام است که ریشهای کاملا قرآنی دارد. هیچ مسلمان روشن اندیش و اسلامشناس، اطاعت امت از فاسقان، ستمگران، جاهلان، هواپرستان، شهوتطلبان و دنیاخواهان را تجویز نمیکند؛ زیرا آیات روشن وحی الهی، دال بر چنین امری هستند.[xxxvi] آیاتی از قرآن کریم صریحا با تعابیر «لاتطیعوا» و «لاتتبعوا» ویژگیهای سلبی رهبران و زمامداران جامعه مسلمان را روشن کردهاند. این آیات یک فرد یا جامعه مسلمان را به تلاش و مجاهدت برای استقرار حاکمیتی متناسب با دستورهای قرآنی برمیانگیزند.
حتی اگر شکلگیری یک نظام سیاسی مبتنی بر دستورها و احکام اسلامی ــ بدون حاکمیت اشخاص واجد شرایط اسلامی ــ قابل تصویر و ترسیم باشد، باز هم یک مسلمان حقیقی برای تحقق و اجرای این بخش آیات قرآنی که کاملا متکی بر قضاوت عقل و فطرت آدمی هستند، در مورد حاکمیتیافتن کسی که بتواند به طورنسبی به ویژگیهای رسولاکرم(ص) و اولیای معصوم الهی نزدیکتر باشد، به تلاش و مبارزه خواهد پرداخت و تا استقرار نظامی که هم ضوابط و قوانین آن اسلامی بوده و هم حاکمان و رهبران، واجد شرایط تعیینشده در قرآن و اسلام باشند، از پای نخواهد نشست.
البته در نظام فکری و اعتقادی تشیع، تاکید بر این مساله از صراحت، برجستگی و تأثیر بیشتری برخوردار است و مطابق باور شیعی، برای هر فرد و جامعه مسلمان روشناندیش، اعتقاد به حاکمیت رهبران و مدیران ذی صلاح ــ در چارچوب نگرش قرآنی ــ یک اصل مهم شمرده میشود.
آخرین عنصری که در این بخش از آن یاد میکنیم، عنصر «انتظار» است. این عنصر در تحلیلها و بررسیهای فراوانی درباره عوامل اعتقادی انقلاب اسلامی ایران مورد توجه قرار گرفته است، اما غالبا در این تحلیلها چند اشکال عمده به چشم میخورد: اولا این عنصر، جدای از متن باور و اعتقادات توحیدی یک فرد مسلمان لحاظ شده است؛ ثانیا این عنصر یک عنصر صرفا شیعی تلقی شده؛ ثالثا این عنصر غالبا به صورت یک امر اسطورهای و افسانهای که در ذهن جماعتی سرخورده و مایوس از واقعیتهای اجتماعی شکل میگیرد، مطرح گردیده است.[xxxvii]
البته این تلقیهای تحریفآمیز، از تحلیلگران مغرضی که هدفشان جداکردن مبانی فکری انقلاب اسلامی ایران از متن اسلام بوده، امری غیرمنتظره نیست، اما متاسفانه برخی تحلیلگران بیغرض و حتی علاقمند به انقلاب اسلامی، دچار چنین اشتباه ناخواستهای شدهاند و نتیجه گرفتهاند که تنها چارچوب فکری شیعه است که میتواند بستر انقلاب و تحولطلبی اسلامی باشد.[xxxviii] این نتیجهگیری علاوهبراینکه خلاف واقع است و وجود جنبشهای اسلامی در سراسر جهان اسلام، آن را تایید نمیکند، زمینه القائات دشمنان جهانی علیه خیزشها و حرکتهای اسلامی را نیز فراهم میسازد. حقیقت این است که اندیشه «غلبه نهایی حق بر باطل» و «قطعیبودن پیروزی اهل تقوا بر کافران و منافقان و فاسقان» اندیشهای صددرصد قرآنی و اسلامی است، اما این اندیشه در نگاه تشیع، شفافتر و برجستهتر تبیین شده و بههمینلحاظ در انقلاب اسلامی ایران، جایگاه و نقش این عنصر، قابل اغماض نیست.
به هرحال آیات صریح قرآن کریم و عبرتها و درسهایی که قرآن کریم از مبارزات انبیای الهی مطرح میکند، این عنصر اعتقادی را برای هر فرد مسلمان روشناندیش و اهل تامل آشکار میسازد و خودبهخود امید به پیروزی در مبارزه علیه باطل را در او زنده و فعال مینماید.[xxxix]
2ــ سلوک فردی:
برای آمادگی و حضور و فعالیت در مبارزات اجتماعی و تلاشهای تحولگرا و
انقلابی، روحیات و رفتار مناسبی در فرد مسلمان انقلابی لازم است
که غالبا از راه عمل به احکام فقهی، اخلاقی و شخصیِ اسلام تحقق
مییابد. برخی محققان تصریح کردهاند که «محتوای فرهنگی اسلامی
بهروشنی ویژگیهای شکلدهنده منحصربه فردی دارد که بر تحول شخصیت
افراد بنیادگرا تاثیر میگذارد.»[xl] البته باید این عبارت را این گونه
تکمیل و تصحیح کرد: «این محتوای فرهنگی، شخصیتِ مسلمانِ حقیقی را
به شخصیتی انقلابی و اصولگرا تبدیل میکند.» اصولگرایی، پایبندی
به چارچوبهای مقرر در اسلام و داشتن تعصب عالمانه و آگاهانه نسبت به
مواضع انقلابی، از خصوصیاتی هستند که بر اثر سلوک فردی در چارچوب
عمل و اخلاق اسلامی شکل میگیرند. انضباط دقیقِ مالی در رفتار یک
فرد مسلمان و نیز رعایت کامل و سختگیرانه اصولِ پاکدامنی و مراقبت
در رفتار با مرد یا زن نامحرم و همچنین پایبندی به انجام واجبات
شرعیِ شخصی ــ از قبیل نماز و روزه ــ و پرهیز از گناهان، شخصیتی را
میسازند که زمینه پذیرش اصول مبارزه اجتماعی را دارا است و
بهراحتی میتواند از منافع و لذتهای شخصی صرف نظر کند و به فداکاری
در راه هدف والای الهی و اسلامی بپردازد. در تعبیر پیامبراکرم(ص) که
مبارزه با نفس را «جهاد اکبر» نامیدهاند،[xli] این رویکرد کاملا به
چشم میخورد. مهمترین مشکل عملی مبارزات اجتماعی و تلاشهای
انقلابی، فقدان روحیات مناسب در اعضای این جنبشهای انقلابی است.
نقاط ضعف شخصیتی و شخصی که گاه بزرگترین صدمات را به جریان
پیروزی و موفقیت جنبش وارد میکنند و حتی در رهبران و پیشتازان هم
موجب بروز سستیها و کاستیهایی در مقاطع حساس و خطیر میشوند، مانع
اساسیِ رشد جنبشهای اجتماعی هستند. بااینهمه، اسلام در متن دستورها و
مقررات عملی و اخلاقی خود این مشکل را حل کرده است؛ چنانکه مروری
بر نظام رفتارِ فردیِ یک مسلمان و شکلگیری تدریجی نیروی ورع و
تقوا در او، نشان میدهد که چگونه یک «انقلاب درونی» در مسلمانِ
حقیقی رخ میدهد و این انقلاب درونی، کاملا زمینه را برای ورود به
انقلاب بیرونی و جنبش اجتماعی فراهم میسازد.
قرآن کریم با تاکید بر مراقبتهای شخصی، فرهنگِ «خویشتنپایی» را القا میکند.[xlii] از دیدگاه قرآن کریم اگر یک فرد مومن حقیقی، مراقب خویش باشد، هیچ عامل بیرونی نمیتواند به مسیر هدایتی او ضربه وارد کند و او را گمراه سازد. مهمترین روحیات خاص حاصل از این سلوک را چنین میتوان برشمرد: استقامت، خودباوری، تعصّب آگاهانه و منطقی، احساس بینیازی از پاداش اجتماعی و نیز تمجید و تشویق دیگران در ازای خدمات و تلاشهای اجتماعی، توکل به خداوند متعال، آمادگی برای فداکاری در هر میدان و عرصهای که نیاز باشد، اطاعت محض از هر آنچه که آن را فرمان خدا بداند، سرسختی و ایستادگی در برابر دشمنان، بردباری، نشاط و امید به آینده حتی در تاریکترین و سختترین شرایط ممکن، احساس پیروزی حتی درشکستهای ظاهری، تکلیفمداری محض، بیاعتنایی به همه فشارهای تبلیغاتی بیرونی، پایبندی شدید به عهد و پیمان، صداقت و درستکاری، خیرخواهی برای مردم به‎خاطر خدا، زهد و بیاعتنایی به کششهای مادی و دنیوی و… . مبنای بینشی و اعتقادی این خصوصیات، همان روحیه الهی و بینش توحیدی است که قبلا توضیح داده شد، ولی تمرین و خودسازی برای تحقق این روحیات، ناشی از عمل به دستورهای دینی است.
فردی که در شبانهروز ــ در هر شرایطی ــ پنج نوبت با آداب خاص و در قالبی مشخص، به نیاش با خدا میپردازد، با روزهداری در ماه مبارک رمضان، صبر و خویشتنداری و تقوا را تمرین میکند، اهل عفت و خویشتنداری است و کامجوییهای شخصیخود را در چارچوب مشروع آن، محدود میسازد، کمال خود را در بندگی خدا میبیند و بتهای سنتی و جدید را در درون خود و در هنگام جهتدهی به مسیر زندگی خود، میشکند و فرو میریزد و… ، قطعا در برابر مشکلات، دشواریها و محرومیتهای مادیِ ناشی از یک حرکت اصلاحی و جنبشِ عمیق اجتماعی، ایستادگی میکند و از هر خطر و مشکلی، استقبال مینماید، ولوآنکه این روحیات او از سوی دیگران با تعابیری چون دگماتیسم، ستیزهجویی، اقتدارگرایی، ایدهآلیسم، سرسختی، سوءظن و… یاد شوند[xliii] و آنان بدین وسیله ــ خواسته و ناخواسته ــ درصدد تحقیر شخصیت و شکست روحی او باشند. معلوم است کسانی که در مبانی و مسیر فکری و اعتقادیشان جایی برای دفاع از اصول الهی و مجاهدت برای تحقیق احکام اسلامی وجود ندارد، جز این داوری نخواهند کرد. قرآن کریم در سوره کافرون با مرزبندی قاطع و صریح، منطق یک فرد مؤمن را در برابر کافران مشخص کرده است.[xliv]
اساسا تکرار و تاکید قرآن کریم بر مرزبندی میان کافران، فاسقان، منافقان، هواپرستان و دنیاطلبان با مؤمنان راستین، چنین استغناء و استقلال معنوی و روحی را در یک فرد یا جامعه مسلمان حقیقی القا و ایجاد میکند و تکیه گاه الهی توکل به خداوند را جایگزین همه نیروها و توانمندیهای ظاهری و مادی میسازد.
قرآن کریم صریحا این واقعیت را به پیامبراکرم(ص) گوشزد میکند که «ولن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم؛ هرگز یهود و نصاری از تو خشنود نخواهند شد مگرآنکه از آئین آنها پیروی کنی.» (بقره / ۱۲۰) «و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیلاللهِ؛ و اگر از اکثر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد.» (انعام / ۱۱۶) بنابراین دستور میدهد: «فاعف عنهم و اصفح ان الله یحب المحسنین؛ پس تو آنها را عفو کن و از کارهای بدشان درگذر همانا خدا نیکوکاران را دوست میدارد.» (مائده / ۱۳)
۳ــ رفتار و ارزشهای اجتماعی:
در آیات قرآن کریم و نیز در متن احکام عملی و ارزشهای اخلاقی
اسلام، اندیشه عمل اجتماعی بهطور روشن و صریح ارائه شده است.
تحقق این رفتار در فرد و جامعه اسلامی، آنها را تعالیجو، تحولطلب و
انقلابی بار میآورد و تربیت اجتماعی افراد را در مسیر ضدیت و ستیزه
با استکبار و استعمار، استبداد، ظلم، تبعیض، خفقان و مقابله با نظام
اجتماعی و سیاسیِ غیردینی شکل میدهد. در این مختصر، مجال بررسی
کامل این دستورها و رهنمودها وجود ندارد؛ ازاینرو اجمالا مهمترین آنها
را مورد اشاره قرار میدهیم.
الفــ قاعده نفیسبیل:
«و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا.» (نساء / ۱۴۱)
در این اصل، قرآن کریم استیلا و نفوذ کافران بر مؤمنان را ممنوع
ساخته و درکل هر اقدامی را که موجب تاثیرگذاری دشمنان اسلام بر
سرنوشت جامعه اسلامی شود، خلاف اراده تشریعی خداوند و مخالف حکم او
اعلام کرده است. بنابراین هر جامعه اسلامی که در نظامِ حاکم بر
خود چنین استیلا و نفوذی را ببیند، قاعدتا باید درصدد رفع آن و اصلاح
نظام حاکم باشد. در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که مومنان را
از پذیرفتن ولایت کافران برحذر میدارد.[xlv]
بــ حقّ دفاع، انتقام و قصاص:
در آیات فراوانی با تعابیر و بیانهای مختلف، فریاد علیه ظلم و ستم،
احقاق حق خود و ضرورت مجازات متجاوزان مورد تاکید قرار گرفته و حق مسلم
مظلومان شناخته شده است.[xlvi]
جــ مذمت ظلمپذیری:
در منطق قرآن کریم، مستضعفان موظف هستند با استضعاف و ستمگری به
مبارزه بپردازند و اگر هیچ راهی برای مبارزه نداشته باشند، لااقل
باید مهاجرت کنند تا بتوانند در نقطهای از زمین گسترده خدا، به
زندگی مناسبی دست بیابند… . [xlvii] القای روحیه ظلمستیزی و ممنوعیت
ظلمپذیری، در روایات اسلامی نیز فراوان مطرح شده، چنانکه
ستمپذیری در ردیف ستمگری قرار گرفته است.[xlviii]
دــ فضیلت و ارزش جهاد و مبارزه:
پیکار و جهاد مسلحانه علیه دشمنان ــ هر جا که ضرورت یابد ــ و القای
روحیه پیکارگری و رزمندگی، در آیات متعددی از قرآن کریم مطرح شده
است.[xlix]
هـ ــ جایگاه متعالی شهادت در راه خدا:
با توجه به مبانی بینشی اسلام درباره حیات اخروی و جاودانه،
شهادت در راه خدا حقیقتاً ارزشی متعالی است که یک جامعه و فرد
مسلمان حقیقی، باید آرزوی آن را داشته باشد. مسلمان حقیقی، در مبارزه
با دشمنان اسلام، نهتنها هراسی به خود راه نمیدهد بلکه استقبال از
شهادت، برای او یک ارزش محسوب میشود.[l]
وــ ضرورت تلاش برای اصلاح اقتصاد و فرهنگ جامعه:
قرآن کریم کسانی را که هنگام زمامداری جامعه، به فساد و تباهی
میپردازند و درصدد نابودی و تباهی اقتصاد و فرهنگ جامعه بر میآیند،
مورد سرزنش شدید قرار میدهد و بدین ترتیب روحیه مبارزه با این نوع
حرکتها را ایجاد و تقویت میکند. تصریح آیات قرآن بر مصادیق «فساد» و
اینکه خداوند هیچگاه فساد را دوست ندارد و آن را تایید نمیکند، خودبه
خود روحیه مبارزه با فساد و مصادیق آن را در جامعه اسلامی تقویت
میکند.[li]
زــ امر به معروف و نهی از منکر:
امربه معروف و نهیازمنکر به عنوان وظیفهای همگانی برای حفظ و
صیانت حدود اخلاقی و قانونی در جامعه، یکی از مهمترین ویژگیهای
جامعه اسلامی است. هر چه معروف یا منکر مهمتر باشد، حساسیت نسبت به
آنهم در جامعه بیشتر خواهد بود. از دیدگاه یک مسلمان حقیقی،
بزرگترین منکر، نظام طاغوتی غیرالهی است و بزرگترین معروف، استقرار
نظام حکومتی و مقررات، ضوابط و ارزشهای اسلامی است. بنابراین رواج و
عمل به این حکم اسلامی، روحیه اصلاحگری و مسئولیت شناسی اجتماعی
را افزایش خواهد داد و موجب حفظ آمادگی و نیز جلوگیری از نفوذ
فرهنگی، تبلیغی و معنوی دشمن خواهد شد.[lii]
حــ تولی و تبری:
دوستی و نزدیکی با دوستان و همراهان راه خدا و اولیای الهی و
دوریگزیدن از دشمنان اسلام و مسلمین، از واجبات عملی و عامّ اسلام
بوده و رعایت آن بر همه مسلمانان واجب عینی است. این مرزبندی عاطفی و
رفتاری بین مسلمانان با دشمنان اسلام، اولین سنگ بنای حفظ و
تقویت حساسیت جامعه اسلامی نسبت به مراکز قدرت ضداسلام و مسلمین
ــ اعم از استبداد و ستم داخلی یا استعمار و استکبار خارجی ــ است.
امربه معروفونهیازمنکر شرایطی دارد و واجب کفایی شمرده میشود اما
تولی و تبری واجب عینی است و مشروط به هیچ شرطی هم نیست. توجه
و اهتمام جامعه به این که واجب است همواره مواضع جامعه اسلامی را
نسبت به دوست و دشمن مراعات کنند، نوعی آمادگی روحی را برای دفاع
از کیان اسلام و مسلمین برمیانگیزد.
طــ تعاون و همکاری:
همکاری مشترک جامعه و کمک متقابل اعضای آن در امور نیک و برای
حفظ روحیه تقوا و پرهیزگاری و نیز همکارینکردن در گناه و تجاوز،
ارزش اجتماعی مهمی است که هم در اصلاح جامعه و تحول تدریجی مثبت
آن، نقش دارد و هم به طور غیرمستقیم در کمک به روحیه تحولگرا و
انقلابی جامعه مؤثر است؛ بهویژهآنکه جنبشها و انقلابها همواره با
خسارت مادی و جانی برای انقلابیون همراه هستند. در چنین مواقعی، وجود
روحیه تعاون و همکاری تا حد زیادی از آلام و دشواریها میکاهد و زمینه
افزایش حضور فعال جامعه را فراهم میسازد.[liii]
یــ انفاق:
قرآن کریم تصریح میکند که دشمنان اسلام و مسلمانان برای تضعیف و
ضربهزدن به مسلمانان، به سرمایهگذاری مالی و انفاق می پردازند و
مسلمانان هم باید برای تامین نیازهای مالی جامعه اسلامی، اقدام
کنند. در آیات فراوانی از انفاق به «جهاد مالی» تعبیر شده است و این
نشاندهنده نقش اساسی انفاق و تامین مالی جهاد و مبارزه است که
گاه به اندازه «جهاد با جان» ارزش و اثر پیدا میکند.[liv]
نتیجه
در این گزارش مختصر و بررسی اجمالی، روشن شد که فرهنگ قرآنی، خود
انقلابساز و جنبشآفرین است و به هر میزان که فرد و جامعه اسلامی، بخصوص
نخبگان و نقشآفرینان جامعه، تحتتاثیر علمی و عملی این فرهنگ قرار گرفته
باشند، انگیزه آنان برای اصلاح بنیادی جامعه و تطبیق آن با موازین مطلوب
اسلامی قویتر خواهد بود و مجاهدت آنان در تحقق این تحول، فزونی خواهد
یافت.
مایهها و انگیزههای اصلی برای تحولطلبی اجتماعی در متن اسلام وجود دارند. حرکت، تلاش و مبارزه اجتماعی در اسلام قاعدهای است که استثنا برنمیتابد اما شکل و قالب آن، تابع نیازها، شرایط، امکانات و اولویتها است. مبانی و انگیزههای جنبشهای اسلامی کموبیش و به نسبتهای مختلف تحتتاثیر آموزههای اسلامی هستند، اما چنانکه گفته شد، چارچوب کلان این آموزهها بر مبنای اصلاح ــ بهمعنی جامع و قرآنی آن ــ نهاده شده و بنابراین در تعریف آنها، بیشازهرچیز بر عنصر دگرگونی بنیادی و اساسی تاکید میشود و نه عناصری چون خشونت، هرجومرج و ویرانسازی. گرچه در شرایطی که روند اصلاح بنیادین جامعه مستلزم اقدامات قاطع و بهظاهر خشونتآمیز باشد، در چارچوب ارزشها و احکام الهی و مصلحتاندیشیهای کلان این اقدامات تجویز میشود، اما وجه شاخص و برجسته جنبشهای اسلامی، قطعا بر اینگونه اقدامات استوار نیست.
تفاوت شرایط و نیازها، تاکتیکهای جنبشهای اسلامی را متفاوت و حتی گاه ــ بهظاهر ــ متضاد مینمایاند. جنبشهای اسلامی یک استثنا تلقی نمیشوند، اما قاعده هم نیستند. قاعده کلی، این است که هر مسلمانی باید نگرش معطوف به ایجاد اصلاح عمیق و گسترده در جامعه اسلامی را وظیفه دینی خود بداند و هرچه شرایط مناسبتر و توانمندیهای ذهنی و عینی بیشتر باشد، سعی کند این وظیفه را بهنحو بهتری بروز و ظهور دهد. راهکارها و روشها، در چارچوب اهداف ارزش و اهمیت مییابند و برای تحلیل و درک صحیح جنبشهای اسلامی معاصر، باید ریشهها را مورد توجه قرار داد.
پینوشتها
[i]ــ متاسفانه برخی روزنامههای داخلی نیز قصد دارند از مراجع بزرگ شیعه
همچون حاجآقاحسین بروجردی و آیتالله سیستانی تصویری غیرسیاسی و صرفا در
دایره فعالیتهای مدنی ارائه دهند.
[ii]ــ و الله یعلم المفسد من المصلح (بقره / ۲۲۰)
[iii]ــ مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر، قم، صدرا، ۱۳۶۸، ص ۸
[iv]ــ مرتضی مطهری، همان، ص۹
[v]ــ نهجالبلاغه، خطبة۱۳۱: ونظهر الاصلاح فی بلادک.
[vi]ــ نهجالبلاغه، نامه ۵۳: و اصلح للرعیه.
[vii]ــ مرتضی مطهری، همان، ص۶
[viii]ــ در فصل دوم کتاب انقلاب و ارزشها بحث نظری نسبتا جامعی دربارة
نظام ارزشهای اجتماعی اسلام ارائه شده است. رک: علی ذوعلم: انقلاب و
ارزشها، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۹
[ix]ــ مرتضی مطهری، همان، ص۷
[x]ــ علی شریعتی، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۶۷
[xi]ــ هرایر دکمجیان، جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب، تهران، انتشارات کیهان، ۱۳۷۷، ص ۴۲۵ به بعد
[xii]ــ هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم (حدید / ۳)
[xiii]ــ و لا یامرکم ان تتخذوا الملائکهًْ و النبیین اربابا، ایامرکم بالکفر بعد اذانتم مسلمون. (آلعمران / ۸۰)
[xiv]ــ و مالنا الا نتوکل علی الله و قد هدینا سبلنا و لنصبرن علی ما اذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون. (ابراهیم / ۱۲)
[xv]ــ ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس (روم / ۴۱)
[xvi]ــ کذلک یضرب الله الحق و الباطل (رعد / ۱۷)
[xvii]ــ و کان حقا علینا نصر المومنین (روم / ۴۷)
[xviii]ــ محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج۱، ص۴
[xix]ــ انا لله و انا الیه راجعون (بقره / ۱۵۶)؛ قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله. (آلعمران / ۳۱)
[xx]ــ یا ایتها النفس المطمئنهًْ ارجعی الی ربک راضیهًْ مرضیهًْ فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی (فجر / ۲۷ الی ۳۰)
[xxi]ــ عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لاتعلمون (بقره / ۲۱۶)
[xxii]ــ احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لایفتنون. (عنکبوت / ۲)
[xxiii]ــ زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرهًْ
من الذهب و الفضهًْ و الخیل المسومهًْ و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوه
الدنیا و الله عنده حسن المآب. (آل عمران / ۱۴)
[xxiv]ــ و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و
الثمرات و بشر الصابرین، الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه
راجعون (بقره / ۱۵۵ و ۱۵۶)
[xxv]ــ قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله (احزاب / ۲۲)
[xxvi]ــ یعلمون ظاهرا من الحیاهًْ الدنیا و هم عن الاخرهًْ هم غافلون (روم / ۷)
[xxvii]ــ قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین (جمعه / ۶)
[xxviii]ــ و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم
یرزقون، فرحین بما اتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من
خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون (آل عمران / ۱۶۹ و۱۷۰)
[xxix]ــ قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین (توبه / ۵۲)
[xxx]ــ و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون (مائده / ۴۵)
[xxxi]ــ فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما (نساء / ۶۵)
[xxxii]ــ هرایر دکمجیان، همان، صص ۲۶ و۲۷
[xxxiii]ــ و قاتلوهم حتی لاتکون فتنهًْ و یکون الدین کله لله (انفال / ۳۹)
[xxxiv]ــ و الله یعلم و انتم لاتعلمون (بقره / ۲۱۶)؛ کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون (بقره / ۲۳۹)
[xxxv]ــ یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم (نساء / ۵۹)
[xxxvi]ــ رک: علی ذوعلم، نگاهی به مبانی قرآنی ولایت فقیه، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۹
[xxxvii]ــ رک: مروین زونیس و دانیل برومبرگ، «تشیع به روایت امام خمینی»،
در مجموعه مقالات کنفرانس بین المللی دانشگاه تلآویو، صص ۸۹ ــ ۶۷
[xxxviii]ــ مثلا مرحوم حمید عنایت بر عناصر اجتهاد، تقیه و امام حسین در
پویایی اجتماعی شیعه تاکید می کند، ولی نباید این طور تعبیر شود که عناصر
اصلی اعتقادی تاثیری کمتر دارند و یا این پویایی، خاص شیعه است. رک: حمید
عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر.
[xxxix]ــ کتب الله لاغلبن انا و رسلی (مجادله / ۲۱)؛ ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبهًْ للمتقین (اعراف / ۱۲۸)
[xl]ــ هرایر دکمجیان، همان، ص۶۹
[xli]ــ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۶۳
[xlii]ــ یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم (مائده / ۱۰۵)
[xliii]ــ رک: هرایر دکمجیان، همان، ص ۷۰ به بعد.
[xliv]ــ بسم الله الرحمن الرحیم. قل یا ایها الکافرون. لا اعبد ما
تعبدون. و لا انتم عابدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. و لا انتم
عابدون ما اعبد. لکم دینکم ولی دین (کافرون / ۶ــ۱)
[xlv]ــ یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا الکافرین اولیا من دون المومنین (نساء / ۱۴۴)
[xlvi]ــ لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم (نساء / ۱۴۸)؛ فمن
اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم (بقره / ۱۹۴)؛ و لکم فی
القصاص حیوهًْ یا اولی الالباب. (بقره / ۱۷۹)
[xlvii]ــ ان الذین توفیهم الملائکهًْ ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا
کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعهًْ فتها جروا فیها…
(نساء / ۹۷)
[xlviii]ــ رک: حر عاملی، وسایل الشیعه، ج ۱۶، صص ۵۵ تا ۵۷
[xlix]ــ فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما (نساء / ۹۵)؛ و ما
لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان
الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریهًْ الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک
ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا (نساء / ۷۵)
[l]ــ و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون (بقره / ۱۵۴)
[li]ــ و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوهًْ الدنیا… و اذا تولی سعی فی
الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لایحب الفساد (بقره / ۲۰۴ و
۲۰۵)
[lii]ــ ولتکن منکم امهًْ یدعون الی الخیر و یامرون بامعروف و ینهون عن
المنکر… (آلعمران / ۱۰۴)؛ و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون
بالمعروف و ینهون عن المنکر (توبه / ۷۱)
[liii]ــ و تعاونوا علی البر و التقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان. (مائده / ۲)
[liv]ــ لا یستوی القاعدون من المومنین غیر اولی الضرر و المجاهدون فی سبیلالله باموالهم و انفسهم…